قال الاستاذ:
چهار قسم داشتن لذت ها .....
مستحضرید همانطوری که روح در دنیا با بدن موجود است و رشد بدن به وسیله روح است و بدن ذاتاً نه درد دارد و نه لذّت، لذّتها و دردها مختص روح است، در بهشت هم این چنین است. بدن از آن جهت که یک موجود مادّی است، نه لذّت دارد و نه درد؛ این لذّت و درد برای لامسه است که لامسه شأنی از شئون نفس است. نفس در مرحله پایین، لمس دارد؛ در مرحله میانی وهم و خیال دارد؛ در مرحله اوج و برترش عقل دارد و اگر لذّتی هست برای نفس است در یکی از مراحل سهگانه و اگر دردی هست برای نفس است در یکی از مراحل سهگانه و چون نفس و بدن با هم هستند چه در دنیا چه در آخرت، چهار قِسم فرض دارد: یکی اینکه هم لذّت مرحله بالا باشد هم مرحله پایین که از مرحله پایین به عنوان لذّت بدنی یاد میشود. گاهی ممکن است لذّت مرحله نازل باشد که از آن به لذّت بدنی یاد میشود و لذّت مرحله بالا؛ یعنی لذّت عقلی نباشد. گاهی به عکس است و گاهی هیچ قِسمی از دو قِسم حاصل نیست، حالت عادی است. این اقسام چهارگانه را ما در دنیا داریم، در آخرت هم اینچنین است. در دنیا آنجا که لذّت بدنی هست؛ یعنی لذّت مرحله نازله نفس است و لذّت مرحله عالیه نفس؛ یعنی عقل نیست، مثل لذّت پوشیدن و نوشیدن و خوردن و امثال آن. این مرحله نازله نفس؛ یعنی مرحله لامسه لذّت میبرد، اما عاقله لذّت نمیبرد. گاهی به عکس است؛ یعنی لذّت عقلی هست، ولی لذّت نفسی مراحلِ نازله نیست;
مثل اینکه فقیهی یک مطلب دقیق فقهی را کشف کرد یا حکیمی مطلب فلسفی را کشف کرد یا طبیبی یک مطلب دقیق طبّی را، داروی غدّهای را کشف کرد، این عقل لذّت میبرد، نه حس و خیال و نه لامسه. در حالی که بدنِ عادی است غذای خوبی نخورده، شربت خوبی ننوشیده است. درست است که لذّت کیف است؛ اما کیف است از بالا تا پایین، از پایین تا بالا؛ هم مرحله لمس لذّت دارد، هم مرحله وهم و خیال لذّت دارد، هم مرحله عقل. از کسی تعریف میکنند و بَنِری به نام او میزنند این یک لذّت خیالی است; اما اگر یک مطلب علمی را کشف کرد، یک دقّت اصولی یا فقهی را کشف کرد، اینجا لذّت عقلی دارد، نه لذّت وهمی و خیالی و نه لذّت حسّی که لذّت بدنی باشد.
گاهی هر دو را دارد; مثل اینکه هم شربت خوبی در کنار او هست هم یک مطلب دقیق قرآنی را فهمیده است، نهج البلاغه را خوب فهمیده، صحیفه سجادیه را خوب فهمیده است، این یک لذّت عقلی است. ادراک کردن، حرف دیگری است؛ اگر کسی مطلبی را کشف بکند او لذّت میبرد; اما اگر به دیگران منتقل بکند آنها فقط میفهمند، چون کشف آن برای دیگری است، ممکن است ادراک علمی باشد; ولی لذّت نباشد، چون او از دیگری دارد نقل میکند. ببینید یک وقت است که کسی تولید میکند; مثل آن کشاورز کوشا و زحمتکشی که با ابتکارات خودش میوه تولید میکند. یک وقت کسی دلّال است این دلّال میدان لذّتی نمیبرد او کاری نکرده است، میوه را آن کشاورز با ابتکار خودش یا گلخانهای یا غیر گلخانهای با تلاش و کوشش و ابتکار خودش یک میوه خوبی را عرضه کرده، این فقط دلّال میدان است. در علوم هم همینطور است یک وقت در فقه، اصول، فلسفه، کلام، تفسیر کسی حرفی برای گفتن دارد او لذّت میبرد. کسی وقتی حرف دیگران را دلّالی میکند او لذّتی نمیبرد، او میداندار است. بحثها هم همینطور است اگر کسی از خودش حرفی داشته باشد، گذشته از ادراک علمی لذّت عقلی دارد. اگر یک عبادت خالصانهای، شبزندهداری داشته باشد لذّت عقلی میبرد. «مَنْ ذَا الَّذِی ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلا» همین است «وَ أَذِقْنِی فِیهِ حَلَاوَةَ ذِکْرِک» همین است،
این لذّتها لذّت عقلی یا فوق عقل است. لذّت را اگر هم گفتند کِیْف است، یک درجات برتری دارد که فوق کیف است.
بخشی از سخنان حضرت استاد در درس خارج تفسیر 19 بهمن 95