یک شهر و دو بانو و دو ندا.....
..... در همین مدینه، بانویی که دوّمی نداشت در جهان، صدیقه کبری(سلام الله علیها) مکرّر شب و روز عدّهای را دعوت کرد بیایید علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را یاری کنید، کسی جواب نداد. در همین مدینه یک زنی برخواست گفت بیایید علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را بکشید، هزارها نفر راه افتادند «عجبٌ»؛ (1) همین کار را کرد. در همین مدینه بود، مدینهای که خدا فرمود: ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾؛ یک زنی آنطور دعوت کرد کسی جواب او را نداد، یک زنی که آمده گفت علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) را بکشید، هزارها شمشیر کشیده شد، این وضع دنیاست! اینکه در بعضی از روایات دارد که «إِنَّا صُبُرٌ وَ شِیعَتُنَا أَصْبَر» اگر کسی واقعاً نلغزد، نه اینکه آنها افضل از ما هستند، برای ما آسان است اما برای آنها سخت است؛ برای اینکه ما دنیا را شناختیم، ما وقتی دنیا را شناختیم دیگر جای نگرانی نیست، اینجا جایش همین است، جای نگرانی نیست؛ اما شیعیان ما نمیدانند که کجا دارند زندگی میکنند برای آنها سخت است، توقّعاتی دارند برخلاف توقّع میشود. «وَ شِیعَتُنَا أَصْبَر»؛ یعنی برای آنها شاقّتر است، وگرنه ملکه فضیلت صبر برای آنهاست.
1- حضرت استاد در درس نام آن بانو را ذکر کردند ، که در اینجا از ذکر نام ایشان خودداری میشود.
بخشی از سخنان حضرت استاد در درس خارج فقه دوم اسفند95