.....ما اصلاً مغرب در عالم نداریم. غروب یک امر عدمی است؛ یعنی وقتی زمین حرکت میکند، این چهره زمین در برابر آفتاب است اینجا روشن است و روز است، وقتی قدری حرکت کرد آن چهره و آن بخش از آن در برابر آفتاب است روز است و قدری جلوتر آمد بخش دیگرش در برابر آفتاب است روز است. ما از فراق و هجران و روبهرو نبودن، مسئله غروب را انتزاع میکنیم، وگرنه غروب یک حقیقت خارجیه و وجودی ندارد؛ لذا در سوره مبارکه «صافات» فرمود اصلاً مغرب که امر وجودی نیست. آن مقداری که انسان در برابر آفتاب است روشن است، وقتی از آن مقدار فاصله گرفت جای دیگر روشن است، بعد جای دیگر روشن است، چون جای قبلی را رها کرده آنجا نیست آن شده تاریک. نبودِ این زمین در برابر آفتاب، «نبود» که امر وجودی نیست امر عدمی است. پس غروبی در عالم نیست که ما حقیقتی در خارج داشته باشیم به نام مغرب! حقیقتی در عالم داشته باشیم به نام غروب! چون غروب امر عدمی است و از فقدان تقابل زمین با شمس انتزاع میشود؛ لذا در آیه پنج سوره مبارکه «صافات» فرمود ما اصلاً مغرب در عالم نداریم: ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ﴾.
بخشی از سخنان حضرت استاد در درس خارج تفسیر 9آبان 1396