به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی
به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی

پیام حضرت استاد به مراسم گرامیداشت وحدت حوزه و دانشگاه

پیام حضرت استاد به مراسم گرامیداشت وحدت حوزه و دانشگاه


 

 


 أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین ‏وَالْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَاخَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی ‏وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما اساتید، نخبگان، فرهیختگان علمی و دانشگاهی را گرامی می‌داریم. در آستانه وحدت حوزه و دانشگاه هستیم؛ همانند ایام وحدت برای ما بسیار خجسته و بالنده است. امیدواریم این وحدت زمینه برکت‌های فراوانی را فراهم بکند. مراسم بازگشایی بعضی از کتاب‌ها به نام فطرت و معاد است، آن را هم أرج می‌نهیم و از تلاش و کوشش همه شما بزرگواران و اساتید فرهیخته حق‌شناسی می‌کنیم و از سعی بلیغ استاد بزرگوار آیت الله دکتر احمد احمدی سپاسگزاریم و از همه همکارانشان حق‌شناسی می‌کنیم و از ذات أقدس الهی مسئلت می‌کنیم، همه شما را مشمول عنایت ویژه ولی عصر(أَرْوَاحَنَا فِداه) قرار دهد!

مستحضر هستید که وحدت، گاهی در قبال کثرت است؛ بحث فلسفی عمیقی دارد، بحث با برکتی است، چون هم کثرت، حقیقی است هم وحدت حقیقی است؛ گرچه سازنده آن کثرت، این وحدت است و نقصی در آن کثرت نیست، زیرا کثرت مظاهر أسمای حسنای خدای سبحان هستند که ﴿أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْماءُ الْحُسْنَی﴾،[1] ﴿وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها﴾،[2] این کثرت به نِعَم الهی برمی‌گردد و این کثرت به مظاهر أسمای الهی رجوع می‌کند و نه نقص دارد و نه عیب؛ اما آن وحدتی که محمود و ممدوح است و حوزه و دانشگاه برای آن تلاش و کوشش کرده و می‌کنند در مقابل کثرت نیست، در مقابل اختلاف است. وحدت برای نظام هستی سلامت است، اختلاف عیب است و نقص. کثرت در مقابل این وحدت نیست، کثرتی که مظاهر أسمای الهی‌ هستند، وحدت را پاسداری می‌کنند؛ اما اختلاف وحدت‌شکن است.

یک بیان نورانی از علی بن ابیطالب(سَلامُ الله عَلَیْه) است که در نهجالبلاغه این بیان آمده که حضرت به کسی خطاب می‌کند، می‌فرماید: در امت اسلامی هیچ کسی مردم را به اندازه من به وحدت دعوت نمی‌کند و هیچ کسی در سنت و سیره و سریرت خود به اندازه من واحدانه فکر نمی‌کند و عمل نمی‌کند: «وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ النَّاسِ‏ عَلَی جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)‏ وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی».[3]‏ آن‌گاه می‌فرماید اختلاف در مقابل وحدت است، نه کثرت در مقابل وحدت. این اختلاف یک بیماری است که هم به سلامت آسیب می‌رساند، هم به کمال گزند وارد می‌کند؛ نه می‌گذارد جامعه سالم باشد، جامعه را عیبناک می‌کند، نه می‌گذارد جامعه کامل باشد و در نقص جامعه می‌کوشد. می‌فرماید این مطلب را من از نظر تاریخ نمی‌گویم، از نظر سنت الهی می‌گویم؛ چون اگر از نظر تاریخ باشد، نسبت به گذشته رواست؛ اما نسبت به آینده پیش‌بینی تاریخ کار آسانی نیست؛ ولی از منظر سنت الهی که نه تحویل‌پذیر است و نه تبدیل را تحمل می‌کند: ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾؛[4] این گذشتهاش همانند آینده، آینده آن همانند گذشته است؛ لذا حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ»؛[5] نه در گذشته سنت الهی این بود که جامعه از اختلاف طرْفی ببندد، نه در آینده «الی یوم القیامة» هیچ ملتی، هیچ جامعه‌ای، هیچ أحدی از اختلاف طرْفی نمی‌بندد: «لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ».

مطلب دیگر آن است که این وحدت که منشأ صحت و کمال است، قراردادی نیست. با نشست و کنگره و امثال آن وحدت امضا نمی‌شود. وحدت یک گوهر درونی است که باید از آن پاسداری کرد. ما یک حقیقت هستیم در چند آینه. فطرت‌های ما یکی، معاد ما یکی، مبدأ ما یکی، وحی و نبوت ما یکی و مهم‌تر از همه که از نظر راهبردی ما را به همه معارف یاد شده می‌رساند، فطرت ماست که ما یک حقیقت هستیم. چنین نیست که زبان و زمان، عصر و مصر ما را پراکنده کند. خدای سبحان ما را از یک حقیقت ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾[6] خلق کرده است؛ یعنی از یک گوهر و همه ما را با علوم میزبان مجهّز کرد. خدا ما را بدون علم نیافرید. خدا ما را همانند لوح نانوشته خلق نکرد. بسیاری از اسرار درونی و رازهای بیرونی را به عنوان امانت الهی در درون ما نهادینه کرد که فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾;[7] آن‌گاه به آسمان و شمس و قمر آسمان، به زمین و فراز و فرود زمین، به سازنده آسمان و سازنده زمین، به جان آدمی و بنیان‌گزار جان آدمی، یازده بار سوگند خورد؛ یعنی به کل اسرار نظام قسم خورد، این خدای اسرارآفرین به همه این اسرار یازده‌گانه قسم خورد که انسان، طهارت او، پاکدامنی او، ضامن سلامت اوست. فطرتش را سالم نگه می‌دارد، در معاد به بهترین وجه پیش پروردگار برمی‌گردد.

پس این وحدت قراردادی نیست، این ساختار درونی ماست که امیدواریم حفظ بکنیم و بهترین راه حفظ این وحدت، یک بخش از آن به علم برمی‌گردد، یک بخش از آن به عمل. اگر فضای دانشگاهی، معرفت‌شناسی را در تنگنای حس و تجربه ببندد و بگیرد و گرفتار کند و زندان ببرد، وحدت و حوزه و دانشگاه مقدور نیست، زیرا او درباره حس و تجربه بسنده می‌کند و دانشگاه و حوزه‌ها درباره معرفت و شناخت، هم از حس و تجربه مدد می‌گیرند هم از تجرید نیمه تجربی ریاضی مدد می‌گیرند، هم از تجرید کلامی کمک می‌گیرند، هم از تجرید فلسفی مدد می‌گیرند هم از تجرید عرفان نظری کمک می‌گیرند. این راه با دین و وحی و نبوت و معاد سازگار است؛ اما کسی که معرفت‌شناسی‌ او فقط حس و تجربه باشد، نتیجه و خروجی آن هم این است که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً﴾،[8] ﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً﴾،[9] این دو آیه نشان می‌دهد که خروجی حصر معرفت‌شناسی در حس و تجربه حسی، این است که ـ مَعَاذَالله ـ خدا اثبات‌پذیر نیست، معاد اثبات‌‌پذیر نیست، فطرت اثبات‌پذیر نیست، چون به آزمایشگاه موش و غیر موش درنمی‌آید؛ ولی اگر معرفت‌شناسی اعم از حسی و تجربی و تجریدی و نیمه تجریدی و برتر از همه اینها تجریدی تام عقلی باشد، آن‌گاه این وحدت موجود حفظ می‌شود و خروجی فراوانی دارد.

اما درباره مسئله معاد، مستحضر هستید که دین به ما این پیام را از ذات أقدس الهی می‌رساند که انسان یک دشمن دارد به نام مرگ و ساختار آفرینش او این است که انسان مرگ را می‌میراند نه بمیرد. با مُردن از پوست به در می‌آید نه بپوسد و گورستان آخر خط نیست، یک معبر بیش نیست که بعد از او خبرهای فراوانی است. تعبیر لطیف و دلپذیر قرآن کریم این نیست که «کل نفس یذوقها الموت»، هر کسی را مرگ می‌چشد؛ تعبیر دلنشین قرآن کریم این است: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[10] هر کسی مرگ را می‌چشد. مستحضر هستید که هر ذائقی مذوق را هضم می‌کند. اگر شربتی، چایی، آبی به انسان دادند او نوشید، این ذائق و نوشنده، آن مذوق را هضم می‌کند، نه به عکس. ما هستیم که مرگ را هضم می‌کنیم و دیگر مرگی نیست، ما هستیم در برزخ ما هستیم و مرگ نیست، در ساهره معاد ما هستیم و مرگ نیست ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ در قلمرو بهشت ما هستیم و مرگ نیست. انسان یک موجود أبدی است. این موجود أبدی ثابت می‌شود، نه ساکن، لذا خستگی در او راه ندارد. گرچه این تشبیه گویای تام نیست؛ اما می‌توان به عنوان تقریب ذهن گفت، اگر گفتند دو دو تا چهارتا چند سالش است؟ می‌گوییم این ثابت است نه ساکن، چون ساکن نیست، نه متزمّن است، نه متمکّن. زمان و زمین ندارد، خسته نمی‌شود، چون ثابت است. ما به دارالقرار بار می‌یابیم و قرار می‌گیریم و ثابت می‌شویم، نه ساکن، لذا در ما خستگی نیست. این تعبیر دلپذیر قرآن که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ ما را می‌رساند به اینکه هرگز نمی‌میریم، نه «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»،[11] آنها یک زندگی برتر و والاتری دارند. طبق بیانی که مرحوم کلینی(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَی عَلَیْه‏) در جلد دوم اصول کافی از معصوم(سَلامُ الله عَلَیْه) نقل می‌کند، می‌فرماید کسی که عاشقانه خدا را عبادت کند، این فاضل‌ترین و برجسته‌ترین و بزرگوارترین مردم است، امام معصوم فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا»؛[12] فاضل‌ترین مردم کسی است که به نماز عشق بورزد، به عبادت که خدمت خلق است، عشق بورزد، با او معانقه کند، دست به گردن باشند، گردن یکدیگر را بگیرند، مباشرت کنند. از این بیان نورانی امام که کلینی نقل کرد، خیام و امثال خیام تربیت شدند که می‌گوید:

خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد ٭٭٭ هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق[13]

 عقل هر چه بخواهد حکیمانه و فیلسوفانه بیندیشد، خیاطی کند، قبایی که به اندام رسای عشق باشد، نمی‌تواند بدوزد.

خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد ٭٭٭ هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق

 این بیان نورانی امام است که فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا».

سخن دلپذیر خدای عالم و آدم‌آفرین این است که انسان مرگ را می‌میراند. ما هستیم و مرگ نیست و برای أبد می‌مانیم و ثابت هستیم. یک موجود ثابت أبدی، کالای أبدی می‌خواهد. آن کالای أبدی عقل سالم است و قلب سالم است و عمل سالم است و سیاست سالم است و اقتصاد سالم است و جامعه سالم است. چقدر امام باقر(سَلامُهُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ عَلَیْه‏) سخنان زیبا فرمود که «لَا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلَامَةِ وَ لَا سَلَامَةَ کَسَلَامَةِ الْقَلْبِ وَ لَا عَقَلَ کَمُخَالَفَةِ الْهَوَی ... وَ لَا مَعْرِفَةَ کَمَعْرِفَتِکَ بِنَفْسِک‏»![14] این بیان‌ها نشان می‌دهد که معرفت‌شناسی و فطرت‌شناسی و معادشناسی در دامنه توحید و وحی و نبوت‌شناسی از بهترین علوم و معارف هستند که هم دنیای ما را تأمین می‌کنند هم آخرت ما را. هرگز نگوییم فلان شخص چنین کرد، فلان شخص چنین می‌گوید. همواره بگوییم خدا چنین فرمود، پیامبر او چنین آورد، ائمه چنین گفتند، علی و اولاد علی(صَلَوَات اللَّهِ وَ سَلامُه عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین) چنین گفتند. شما بزرگواران، اساتید دانشگاه با دانش مشعوف و مأنوس هستید. شما دانشجویان در صحابت علم و در رفاقت دانش هستید.

 امیدواریم این سفره و مائده و مأدبه دینی که به برکت انقلاب اسلامی گسترد شد، همه شما بتوانید به معارف الهی بیش از گذشته باز یابید و جامعه روشن ما را روشن‌تر کنید، جامعه متحد ما را متحدتر کنید، کشور امن و با امنیت ما را به سلامت به مقصد برسانید و با حوزه و دانشگاه که با هم فکر می‌کنید، بتوانید با هم، در صحابت هم، در رفاقت هم، این نظام اسلامی را به دست صاحب اصیل و اصلی‌ خود بسپارید!

مجدداً از همه شما عزیزان و بزرگواران حقشناسی می‌کنیم و از تمام کسانی که در بزرگداشت این محفل تلاش و کوشش کرده‌اند، سپاسگزاریم و از ذات أقدس الهی مسئلت می‌کنیم نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را، حوزه و دانشگاه ما را در سایه امام زمان، حفظ بفرماید!

روح مطهر امام راحل و شهدا را، با اولیایش محشور می‌شود!

خطر بیگانگان را به خود آنها برگرداند و این نظام را تا ظهور صاحب اصلی و اصیلش از هر گزندی محافظت بفرماید!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»

[1]. سوره إسراء، آیه110.

[2]. سوره نحل، آیه18.

[3]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه78.

[4]. سوره فاطر، آیه43.

[5]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه176.

[6]. سوره زمر، آیه6؛ سوره نساء، آیه1؛ سوره انعام، آیه98.

[7]. سوره شمس, آیات7 و8.

[8]. سوره بقره، آیه55؛

[9]. سوره نسا، آیه153.

[10]. سوره آلعمران، آیه185؛ سوره انبیا، آیه35.

[11]. غزلیات حافظ، غزل شماره11؛ «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ٭٭٭ ثبت است بر جریده عالم دوام ما».

[12]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص83.

[13]. دیوان اشعار عطار، غزل شماره449.

[14]. تحف العقول، ص286.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد