«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ» فرمود آن کس که فریبکار است، شما را فریب ندهد، در حقیقت شیطان دشمن شماست شما نیز او را دشمن گیرید. شیطان در انسان نفوذ میکند و انسان را شستشوی هویتی میدهد و کل درون انسان را از انسانیت پاک میکند و انسان انساننما میشود و شیطان در درون او قرار دارد، این «شیاطین الانس» که در قرآن آمده است، تشبیه نیست.
« اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَی لِسَانِه»
برخی از پیروان شیطان به وسوسه درونی گوش میدهند و یک تعامل متقابلی بین شیطان و مردم ایجاد میشود، شیطان هم آنان را دام و حبل خود قرار داد و آن مردم هم پیرو شیطان هستند، سعی کرد که هنگام باز شدن قلب آنان وارد درون دل آنان شد و در دل آنان لانه کرد و در آنجا تخم گذاشت و این تخمها را میپروراند که جوجه میشود.
این که انسان میبیند در نماز تند تند خاطرات میآید و میرود مانند جوجههایی که در یک اتاق رهاشدهاند به همین دلیل است، این جوجهها در درون دل او رفت و آمد فراوان دارد و از راه چشم و گوش و دست و پا در محدوده هویت انسان جست و خیز میکنند و هنگامی که فرد میبیند با نگاه شیطانی میبیند و با زبان شیطانی سخن میگوید، این مطالب تشبیه نیست، این که در نهجالبلاغه امام علی(ع) در جایی میگوید شیطان از زبان تو سخن گفت، تشبیه و تمثیل نیست، این یک مغالطه اخلاقی است.
یک فرد که فریب شیطان را در این موضوع میخورد واقعا دچار
مغالطه میشود و واقعا حیوان و ابلیس است، مغالطه دیگر این است که مجاز را
واقعیت میدانیم یا بالعرض را بالاصالة میدانیم، این که من باید جلو بیفتم
نه شما، من باید این لقب را پیدا کنم نه شما، این دنیا است، ما خیال
میکنیم درس و بحث و زندگی ما برای این است که به این عناوین برسیم، به ما
بگویند عظمی یا بگویند کذا، اینها دنیاست، ما خیال میکنیم اینها واقعیت
دارد و ما این مجاز را حقیقت میپنداریم، مانند این که یک انسان حکیم وقتی
به این بازی بازیگران نگاه میکند، میگوید بازی چیز خوبی است اما تمام
عمر را برای بازی صرف کردن بازی را حقیقت پنداشتن است.
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ»در هر مرحله از زندگی یعنی نوجوانی، جوانی، میانسالی و شیخوخیت و کهنسالی یک جور بازی دارد، انسان در دوران کهنسالی نمیتواند خوب غذا بخورد و نمیتواند خوب در جامعه برود، بلکه میگوید این مقدار مال دارم، دوران شیخوخیت هم که میگوید من باید جلو بیفتم و این لقب مال من است، دوران نوجوانی و جوانی هم انسان مشغول اداره اجوفین است.
دنیا با انسان بد نکرد، بیمارستان، تیمارستان، قبرستان، آسایشگاه و آرامشگاه را به انسان نشان داد، بلکه انسان خود فریب دنیا را میخورد، دنیا فقط مدرسه و دبیرستان و پارک را به انسان نشان نداد، او انسان را فریب نداد بلکه انسان فریب شیطان را خورد، شیطان دشمن انسان است و یک دشمن تکبعدی است، انسان یک سری دشمنها دارد که برخی از آنان قابل مصالحه هستند، انسان میتواند گرگها و پلنگها و شیرها را رام خود کند، اما تنها دشمن دوستیناپذیر شیطان است، فرمود که با شیطان چه کار میخواهی بکنی، او این طور نیست که اگر با او صلح بکنی کاری نداشته باشد، خیلیها هستند که با مار و عقرب زندگی میکنند اما با شیطان نمیشود زندگی کرد، تنها دشمن سوگند یادکرده ما شیطان است، اگر نرم و آرام شویم او بیشتر حمله میکند، هدف شیطان این است که «إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ» تا انسان را جهنمی کند.