به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی
به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی

معنای صبر این نیست که بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر

قال الاستاذ: این وضع که در دنیا هست به هر صورتی که باشد می گذرد،‌آن هم با وعده های خدای متعال، ‌فرمود من جهان را بدون سختی نیافریدم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ»،‌ اما این طور نیست که یک قدری صبر کنید و بعد از سختی آسانی هست،‌ این طور نیست، ‌معنای صبر این نیست که بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر بار دگر روزگار چون شکر آید،‌ چون قرآن نفرمود «بعد العسر یسری»، فرمود «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»،‌ صبرکن و بگرد و پیدا کن، ‌در درون هر مشکلی آسانی هست نه بعد از دشواری، نفرمود بعد از تحریم تحلیل هست یا بعد از فشار نوبت آسایش است،‌ خیال می کنیم که صبر یعنی اینکه باید دوران سختی بگذرد.

 اینها دنیا را با آن عقلی که ذات اقدس اله به همه داده است آباد کرده اند اما آن هوایی که باید جلوی عقل را بگیرد رها کرده اند،‌ خداوند مقداری از علم را بر اساس «علّم الانسان ما لم یعلم» به همه داده است، ‌امکانات فراوانی به همه داده است،‌ اما هوای نفس باعث شد که اینها محصول علم را بیجا مصرف کنند لذا اگر «دخلوا قریة افسدوها؛‌ به هرجا وارد شوند فساد می کنند»، در اروپا، آمریکا،‌ همه جا سخن از فقر است، ثروت و صنعت دست یک گروه خاصی است که 60 درصد ثروت برای آدم کشی هزینه می شود،‌ 20 درصد صرف عیاشی و ورزش و چیزهای دیگر و 20 درصد بقیه هم صرف غذا و لباس بیچاره ها می شود و فریاد همه بلند است، خدای سبحان کم نداده است،‌ اگر اینها عقل داشتند این همه برای آدمکشی هزینه نمی کردند،‌ اگر کسی در امریکا بخواهد رییس جمهور شود کارخانه دارهای اسلحه سازی می بینند که طرز تفکر او حمله کردن است یا نه،‌ اگر ببینند بر طبل جنگ می کوبد به او رأی می دهند و برای او تبلیغ می کنند تا اسلحه ها را بفروشند،‌ این است که فرمود «أُولَـئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».


اینها مبنا را بدون منبع می گیرند و این به معنای هواپرستی است «مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ»، عقل یک گوشه ای از اسرار عالم را می فهمد، ‌ولی بسیاری از آن را نمی فهمد،‌ و می گوید من راهنما می خواهم،‌ این حقوق بشری که در سازمان ملل هست مبنای علمی ندارد، وقتی مبنا بر اساس هواپرستی باشد قانون آن هم هوایی خواهد بود،‌ این مبانی را که نمی توانند از آداب و رسوم و آداب بگیرند چون این هفت میلیارد جمعیت که آداب و رسوم و عادات مشترک ندارند، یک فطرت مشترکی دارند که فطرت‌آفرین می داند، جهان هم یک قدر مشترکی دارد که جهان آفرین می داند و اینها آن را کنار گذاشته اند،‌ این که می بینید دفاع از یک سرزمین را ترور می دانند و ترور را دفاع می دانند برای همین است،‌ یعنی باورشان شده که مقاومت، ترور است و ترور کردن برای منافقین، دفاع است.

انبیاء در کهکشان های دیگر

قال الاستاذ ممکن نیست یک جایی بشر باشد،‌ فکر و اندیشه باشد ولی وحی و نبوت نباشد، ‌مگر می شود خدا بشر را بدون راهنما خلق کند؟ ‌خداوند می فرماید ممکن نیست یک عده ای در جایی زندگی کنند و وحی ما آنجا نرود،‌ مبادا کسی گمان کند انبیا فقط در خاورمیانه بوده اند آنها روی زمین بوده اند،‌ هرجا بشر هست وحی و نبوتی هم هست،‌ الآن اگر در کُرات دیگر کشف شود که جایی برای زندگی هست و عده ای هستند،‌ همان طور که در بیان نورانی حضرت امیر علیه السلام است که فرمود «فیها مَدائِنَ کَمَدائِنِکُم»، اگر کشف شود که در کُره ای از راه شیری و غیر آن،‌ اندیشمند و بشری زندگی می کرده و فکر و امر اختیاری داشتند ولو انسان نباشند،‌ یقینا وحی و نبوتی داشته اند.

نیاز کشور: مدیریت ، تدبیر ، عقل!

قال الاستاذ: سنت حسنه این است که شخص اجتهاد کند و ببیند جامعه به چه چیزی نیاز دارد، چه طور جامعه را اداره کنیم که از فقر و گرانی نجات پیدا کنیم، نیاز به یک مدیریت، تدبیر، عقل و درایت صحیح است که با یک سنت صحیح بدانیم کشور را به سمت کشاورزی ببریم یا صنعت، با داشتن همه نعم الهی چرا گرانی و فقر هست؟ اگر کسی یک درایت و مدیریتی داشت و منش و روش خوبی ایجاد کرد، مجتهد اقتصادی بود و سنت خوبی را در جامعه طرح کرد و جامعه را به آن سمت کشاند شامل «من سنّ سنة حسنة فله أجر من عمل بها» می شود، نمونه خیلی ضعیف و غیر علمی و امر عادی همین درختکاری است که در روز سیزده انجام می شود، یا سنت گذاری که از حرم تا حرم درخت بکاریم، اینها کارهای عادی و غیر علمی است اما سنت خوبی است که ما هر سال در یک روز جمع شویم و درخت بکاریم اما آن که دین ترغیب کرده مدیریت صحیح جامعه است که جامعه را به سمتی ببرد که با داشتن همه امکانات این فقر و گرانی نباشد.

 یک مجتهد اقتصادی می خواهد که کشور را از فقر برهاند تا اگر بیگانه ای درِ کشورها را بست و تحریم کرد خودکفا باشیم و دیگر علوفه وارد نکنیم، با اینکه با داشتن دریا و جنگل و منابع و هوای ملایم در بخش وسیعی از ایران زمین، کشور می تواند علوفه و دامداری و شیر خود را تأمین کند، این مجتهد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی غیر از مجتهد فقه و اصول است.

درب دو لنگه باز!!

قال الاستاذ: خداوند قدر مشترک هدایت «هُدیً لِلناس» را به همه عطا کرده است، چه درباره کتاب های تشریع و چه درباره کتاب های تکوین، «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» را به همه داد، قرآن را هم که «هُدیً لِلنّاس» و «ذِکری لِلبَشَر» و «نَذیرا لِلعالَمین» است برای همه قرار داد، این هدایت ابتدایی و تکوینی و تشریعی است که خدای سبحان نسبت به همه اعمال کرده است، اما اگر کسی «وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» با داشتن همه این راه های هدایت کج راهه و بیراهه برود و راه دیگران را هم ببندد، خدای سبحان مدتها به او مهلت می دهد، دعوت می کند، راه توبه و انابه و بازگشت را باز می گذارد بلکه برگردد.

 اگر چنانچه او تمام صحنه قلب خود را سیاه کرد و هیچ راهی برای توبه باز نگذاشت و در توبه را عمدا به روی خود بست، با آن بیان نورانی امام سجاد سلام الله علیه در صحیفه سجادیه؛ «أنت الذی فَتَحتَ لِعِبادِکَ باباً إلی عَفوِکَ و سَمَّیتَه التَوبَةَ و قُلتَ توبوا إلی الله» این در را با دو لنگه اش  به روی بندگان باز کرد ولی اگر کسی عمدا هر دو لنگه در را ببندد از آن به بعد برابر آیه دوم سوره فاطر با او عمل می شود؛ «مَّا یَفْتَحِ اللَّـهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعدِه»؛ ما نسبت به یک عده ای که عقل و فطرت و وحی و نبوت را محترم شمردند و به راه آمدند یک فیض جدیدی اعمال می کنیم و در رحمت را به روی ایشان باز می کنیم و هیچ کس هم نمی تواند آن را ببندد اما کسی که با داشتن همه حجت های درون و بیرون تمام راه ها را به روی خود بست، ما در توبه را به روی او باز کردیم اما او به سوء اختیار خود بست دیگر فیض خود را از او می گیریم، ما کاری نمی کنیم، او را به جهنم هُل نمی دهیم، از راه مستقیم بیرون نمی بریم فقط فیض خاصمان را می گیریم و او را به حال خودش رها می کنیم و انسان اگر به حال خود رها شود، شهوت و غضب در بخش عمل و وهم و خیال در بخش نظر باقی می ماند و یک چنین انسانی هم سقوط می کند، انسان تا نفس می کشد راه توبه باز است حتی نسبت به مرتد، البته حکم فقهی مرتد سرجای خود هست اما راه کلامی آن باز بوده و قابل بخشش است.

متفرعن های امروزی/ مشکل ما!/ اشتباه در مورد فرعون

قال الاستاذ: .... مشکل فرعون و امثال او و متفرعن های کنونی این است که نازل ترین درجه علم را دارا هستند که از آن پایین تر دانشی نیست و آن معرفت حسی و تجربی است که کف سواد است، کسی که سرمایه شناخت او حس و تجربه حسی است نازل ترین سرمایه معرفتی را دارا است، بعد از این معرفت نیمه تجربی است، بعد ریاضی محض و بالاتر از او تجریدی (که کاری با تجربه و حس ندارد و برهان محض است) و در فلسفه و کلام است، بالاتر از آن تجریدی ناب که در عرفان نظری است و بالاتر از آن معرفت شهودی است که دارای درجاتی است و قله معرفت شهودی برای انبیا علیهم السلام است، بنابراین از معرفت حسی و تجربی پایین تر نداریم و اینها گرفتار این حد از معرفت بودند، فرعون می گفت من اگر بخواهم ببینم موسی سلام الله علیه، الهی دارد یا نه باید برج و رصدخانه درست و فحص کنم ببینم می شود خدای او را پیدا کرد یا نه.

 همین گروه وقتی می گویند عقلانیت، مدرن و پست مدرن، عقلی حرف می زنند ولی حسی فکر می کنند، وقتی می گویند این مطلب عقلی و معقول است و باید روی عقلانیت زندگی کرد یعنی روی حس و تجربه، کسی که انسان را تا مرگ خلاصه می داند و بعد از مرگ هیچ چیزی را نمی پذیرد، کسی که خدا، فرشته ها، وحی، نبوت، عصمت و ولایت را قبول ندارد، هر چه را که بگوید عقلی، عقلی حرف می زند و حسی فکر می کند، (حساسٌ متحرکٌ بالارادة) همین، مشکل اکثریت استکبار یا متفکران مستکبرانه جهان این است، این که قرآن کریم جریان موسای کلیم را مکرر ذکر کرده برای این است که موسی و فرعون الان در عصر ما هستند، آنچه که در عصر فعلی هست و در بسیاری از اعصار بود همین جریان تفکر حسی فرعون است.

 تفکیک دین از سیاست از دیرزمان بوده است، یک پرستش عبادتی و زاری و نیایش برای بت ها بود که خود فرعون هم داشت، اما قانونی که کشور را اداره می کند همان دین مردم است، اگر قیام و قعود و معاملات و عقود مردم بر اساس یک اندیشه باشد همین دین خواهد بود، فرعون می گفت کارها و معاملات، روابط خانوادگی، محلی، منطقه ای و بین المللی شما با اندیشه من تنظیم شود، این که گفت «إنی أخاف أن یبدل دینکم أو یظهر فی الأرض الفساد» همین است، فرعون می گفت اله مردم مصر من هستم و این برج سازی برای تفحص درباره اله موسی علیه السلام است، اما اینکه رفت بالای برج و تیر زد و امثال آن افسانه است و اینکه قصر و برجی بسازد که بالای آن برای فحص برود، این همه جبال شاهق هست و کسی که بخواهد به مکان مرتفعی برود نیازی به برج ندارد و می تواند روی قله ها جستجو کند، بنابراین ظاهر قضیه همان رصدخانه سازی است که در سوره مبارکه غافر که همان مؤمن است در آیات 36 و 37 به آن اشاره شده است، می فرماید «و قال فرعون یا هامان ابن لی صرحا لعلّی ابلغ الاسباب اسباب السماوات فاطلع الی إله موسی و إنی لأظنه من الکاذبین».

 

 اینها دارای پایین ترین درجه علم هستند و اگر کسی بخواهد اینها را هدایت کند باید اول یک معرفت شناسی و روش متقنی ارائه کند تا بفهمند این معرفتی که دارند کف دانش است و پس از آن نیمه تجربی، بعد تجریدی و عقلی و سپس شهودی است، حال چه به معرفت شهودی برسید یا نه؛ معیار احتجاج باید مسائل عقلی باشد.

مشکل همه ما غیر از معصومین و اوحدی از افراد عادل که عالم بی عمل هستیم این است که یک تفرعنی در درون ما هست، یعنی چیزیی را که می دانیم گناه است انجام می دهیم، مثل غیبت، تهمت، نگاه به نامحرم، زیرمیزی و رومیزی، با این که می دانیم پوست انسان را می کَنَد، این که قرآن فرمود مال حرام و رشوه و سُحت است، اگر گوسفندی پوست نهالی را که تازه کاشته اند بکَند خشک می شود، مال حرام سحت است، «فیُسحِتَکُم» یعنی پوست شما را می کَند، خشک و بی آبرویتان می کند، همه ما این را فهمیده و معتقد هستیم ولی وقت زیر میزی و رومیزی دستمان دراز است، کسی نیست که روحانی باشد و این آیه را نشنیده باشد که مال حرام و رشوه پوست آدم را می کَند، مستأصل می کند یعنی اصل تان را می برد، مستأصل یعنی مقطوع الاصل.

 

 اگر هر روز این را بگوییم باز جا دارد چون هم محل ابتلای علمی ما است و هم محل ابتلای عملی ما و هم غده سرطانی همه ما است، سرّش این است که آن کسی که می فهمد یک چیزی است و آن کسی که تصمیم می گیرد و انجام می دهد و اجرا می کند چیز دیگری است، ما در دستگاه بدن مان یک سلسله اموری داریم که متولیان اندیشه اند مثل چشم و گوش و یک سلسله اعضا و جوارحی است که متولی حرکت و کار است مثل دست و پا و از این جهت ما چهار گروهیم، بعضی مبادی ادراکی شان تام است یعنی چشم و گوش و دست و پایشان سالم است، اینها کسانی هستند که وقتی مار و عقرب را دیدند فرار می کنند، یک گروه دیگری هم هستند که چشم و گوششان سالم است و مار و عقرب را می بینند ولی دستشان بسته و پایشان فلج است و نمی توانند فرار کنند، اگر او نیش خورد و کسی به او اعتراض کرد که مگر مار و عقرب را ندیدی، به این اعتراض کننده نقد وارد است که مگر چشم و گوش فرار می کند، فرار با دست و پا است که فلج است، آیه و روایت خواندن که مگر نمیدانستی، مگر ندیدی، فایده ندارد.

 عقل نظری و سواد و فهمیدن و جزم مشکل را حل نمی کند، جزم یک متولی دارد به نام عقل نظری اما کار به دست اراده و عزم و نیت است که فلج است، در بیان نورانی حضرت امیر علیه السلام است که فرمود «کَم مِن عَقلٍ اَسیرٍ تَحتَ هویً اَمیرٍ»، در جبهه جهاد، او با سواد ما کاری ندارد، سواد در مملکت ما زیاد است که چه چیزی واجب و چه چیزی حرام است، این را همه می دانیم، آن مشکلات و دقایق است که مربوط به خواص است، آن چیزی که مملکت را آباد می کند یعنی رساله عملیه را همه ما می دانیم، سواد ما کم نیست، بیش از هزار قانون و مسأله است که خدا و پیغمبر فرموده اند و مراجع هم در رساله عملیه بیان فرموده اند، ما مشکل علمی نداریم، اگر به همین رساله عملیه عمل بشود ایران بهشت می شود، مشکل عملی داریم یعنی وقتی می خواهیم تصمیم بگیریم و اراده و نیت کنیم عقل اسیر هوس است، نیرویی که اهل عزم و اراده و نیت است فلج و به بند کشیده شده است و با آیه خواندن مشکل حل نمی شود، اگر دست و پای کسی بسته باشد با تلسکوپ و میکروسکوپ و دوربین و عینک مشکل او حل نمی شود، او در دیدن مار و عقرب مشکلی ندارد، خیلی هم خوب می بیند، آن دست و پا که باید فرار کند فلج است.

خائن به بیت المال مسلوب الحیثیه می شود

قال الاستاذ:
حضرت امیر(سلام الله علیه) در نامه ای که به مَصقَلة بن هُبیره شیبانی نوشتند فرمود: «بَلَغَنِی عَنْکَ أَمْرٌ» به من گزارش دادند که تو در امور مالی بی‌احتیاطی کردی اگر این گزارش درست نبود که بسیار خوب، اما اگر این گزارش درست بود ببین چه کرده ای «بلغنی عنک امرٌ إِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ الهَک وَ عَصَیْتَ إِمَامَکَ» دو کار کردی هم خدا را غضبناک کردی و هم امام زمانت را نافرمانی کردی ؛امام زمانت یعنی وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که همان حکم خدا را دریافت کرده است و به شما ابلاغ کرد «أَنَّکَ تَقْسِمُ فَیْ‏ءَ الْمُسْلِمِینَ الَّذِی حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُیُولُهُمْ وَ أُرِیقَتْ عَلَیْهِ دِمَاؤُهُمْ فِیمَنِ اعتَامَکَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِکَ».
مردم جنگ‌ها کردند غنیمت‌هایی با شمشیرهایشان با اسب‌هایشان با خون‌هایی که ریختند به دست آوردند و بالأخره فتوحاتی نصیب اینها شد. غنایم جنگی یک پنجم آن یعنی خمس آن برای حکومت اسلامی است برای امام است و چهار پنجم آن هم برای مسلمین است، فرمود تو این غنایم جنگی را بین بستگان و قوم و خویشان خود تقسیم کردی مسلمان‌ها در این غنایم جنگی سهیم‌اند. ارزش تو نزد من بسیار کم است. وهن و سستی در این باره اجازه نده «وَ لاَ تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ دِینِکَ» مبادا با دین‌فروشی بخواهی دنیای خودت را آباد کنی .
می‌بینید نظام اسلامی به این است که انسان با مال حلال خود تا آخر می‌تواند زندگی آبرومندانه داشته باشد، خدای ناکرده اگر دستش به حرام و بیت‌المال دراز شد دیگر بی‌آبرو می‌شود این کلام دیگر مخصوص آن زمان که نیست تا روز قیامت این بیان نورانی حضرت امیر است یعنی اگر کسی خائن به بیت‌المال بود دیگر مسلوب‌الحیثیه می‌شود لذا فرمود: «وَ لاَ تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ دِینِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً» مبادا دنیایت را آباد و آخرتت را ویران کنی «أَلاَ وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هذَا الْفَیْ‏ءِ سَوَاءٌ» چه آن مردمی که در محیط شما زندگی می‌کنند چه آن مردمی که در محیط ما زندگی می‌کنند همه اینها در این بیت‌المال سهمی دارنداگر تو بخواهی به بستگانت بدهی این بر خلاف عدل و قِسط الهی است «یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْهُ».

پروفسور یوخن هیپلر

پاسخ حضرت استاد به سوالات پروفسور یوخن هیپلر از دانشگاه دیسبورگ اسن آلمان

(در دیدار جمعی از دانشجویان و اساتید علوم انسانی دانشگاه دیسبورگ اسن آلمان که در دفتر معظم له انجام شد)

ادامه مطلب ...

مخذولِ منکوبِ ملعونِ ازل و ابد / دود چراغ خوردن!

قال الاستاذ:  این حرف قارونی است که بگوییم 40 ـ 50 سال زحمت کشیدیم و عالم شدیم، این اصطلاح ناروای دود چراغ خوردن همین است، قارون هم که بیش از این نگفته بود و نمی گفت، می گفت «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی»، خودم زحمت کشیدم و پیدا کردم، بسیاری از ما اسلامی حرف می زنیم ولی قارونی فکر می کنیم، ما هم خیال می کنیم خودمان زحمت کشیدیم، خیلی ها آمدند حوزه ولی چیزی نشدند، خیلی ها رفتند دانشگاه چیزی نشدند، خیلی ها رفتند بازار چیزی نشدند، این طور نیست که هر کس برود جایی چیزی گیرش بیاید، اگر بگوییم «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی» همان اسلامی حرف زدن و قارونی فکر کردن است باید بگوییم ««مابنا من نعمة فمن الله».

  هم در قرآن هست و هم اهل بیت علیهم السلام دستور دادند در نماز و بعد از نماز در تعقیبات بگوییم «اللهم ما بنا من نعمة فمنک»، این برای تنها ثواب بردن نیست، ثواب را بالاخره می دهند، عمده آن است که این دین در زندگی ما بیاید که اگر آمد راحت هستیم، نه از گرانی می رنجیم نه از تحریم، چون او دارد ما را اداره می کند، به واقع اگر باور کردیم که تمام مار و عقرب عالم پیش خدا روزی دارند، شرق و غرب عالم بخواهند ایران را تحریم کنند اثر ندارد، ما باور نکردیم این حرف ها را، مگر آنها رازقند؟ خدا در قرآن به صورت «عَلَی» فرمود «وَ مامِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»؛ تمام مار و عقرب ها عائله مندند و من عهده دار روزی آن ها هستم، این خدا است.


 چون دین در زندگی ما نیست اگر شنیدیم یک مخذولِ منکوبِ ملعونِ ازل و ابد در صدد تحریم است می رنجیم و می گوییم چه خواهد شد؟ هیچ نخواهد شد، خداوند فرمود اگر شما به راه باشید، «وَلَو أَنّ اَهلَ القُری آمَنُوا وَ اتَّقوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرکات منَ السَّماءِ وَ الاَرض»، ما مسلمانیم ولی متأسفانه با این عقیده که دین از زندگی جدا است، روش ما [به اشتباه] این است که دین در نماز و روزه است و زندگی امر عادی است.