توضیحات در ادامه مطلب
انسان کیست که عرش و فرش، مَلک و فلک مأمورند به وی خدمت کنند؟ او کیست که به تنهایی حامل امانت الهی گشته و تمامی کمالات امکانی از ولایت، نبوت، رسالت، امامت و… در عرصهٴ ذات انسانی نمودار میشود؟
وجود انسانی را میتوان با شیوههای مختلف مورد مطالعه قرار داد؛ روشهای وحیانی، شهودی، عرفانی، نقلی و عقلی. قرآن کریم، ذات انسانی و اوصاف و افعال انسان را با توجه به تمام ابعاد او تبیین کرده و چیزی از بیان حقیقت انسانی فروگذار نکرده است؛ لیکن خود انسان خویش را چگونه تفسیر میکند، آیا قدرت تفسیر خویش را دارد؟
این نظریه که به نظریه تفسیر انسان به انسان شناخته شده ؛ از ابداعات و آورده های بکر و بی نظیر حضرت استاد است که با اشراف کامل به حقائق قرآنی و معارف عرفانی و دقائق برهانی بساط این نظریه را گسترده و تا ژرفای آن پیش رفته و موشکافانه مسائل آن را تحلیل کرده اند.
.......همچنان که قرآن کتاب تدوین شده الهی است، انسان نیز مثل یک کتاب تکوینی در کنار آن کتاب تدوینی است و دارای محکمات و متشابهات است.
در بحث جسمی انسان مشابهتی با دیگر حیوانات داریم و قوایی بین او و دیگر موجودات مشترک است که این میشود متشابهات و آنچه که از محکمات انسان است فطرت انسان است که به روح و نفس او ارتباط دارد و اگر بقیه قوا در خدمت فطرت قرار بگیرند، انسان به کمال میرسد.
به لحاظ شباهتهایی که میان این جنبه از قوا با جانوران وجود دارد، قوای باطنی جزو متشابهات است. جنبه محکم انسان، فطرت است که به نفس و روح ارتباط دارد. این فطرت است که انتخابگری را رقم میزند، همان ویژگی که در سایر جانوران وجود ندارد.
با تفسیر انسان به انسان، فرد از مغالطه در شناخت خود مصون میماند و آن مغالطه کنه و وجه است یعنی فقط یک وجهه خاصی از انسان را نصب العین خود قرار دهیم و بگوییم انسان آن است در حالی که این تعریف اشتباه است.
نتیجه دیگر این است که انسانی که خود را از این راه بشناسد از تباهی مصون میماند و در نهایت از هم و غم رها میشود، همه قوای او با هم و با موجودات هماهنگ میشود و در نهایت انسان به مقام ولایت الهی میرسد......