اگر جامعه ای وارث حسین بن علی (ع) بود میراث همه آنها را به ارث خواهد برد چون یکی از شعار های رسمی در هنگام عرض ادب وبرخورد با یکدیگر در مراسم سوگ سالار شهیدان این است : عظم الله اجورنا واجورکم بمصابنا بالحسین وجعلنا وایاکم من الطالبین بثاره .
یعنی خداوند ما را جزو کسانی قرار دهد که برای خونخواهی سالار شهیدان وگرفتن خونبهای حسینی موفق به قیام هستند. ما وقتی میتوانیم خونبهای حسین بن علی را بگیریم که وارث او باشیم چون اگر وارث او نباشیم خونبها خواهی به ما ارتباطی ندارد
بهترین علم آن است که جامعه از او بهره ببرد و خود انسان هم از او استفاده کند « فَإِنَّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لاَ خَیْرَ فِی عِلْمٍ لاَیَنْفَعُ وَ لاَ یُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لاَیَحِقُّ تَعَلُّمُهُ » (امیر المومنین (علیه السلام) : فرمود بعضی از علوماند که نافع نیستند میبینند در دستورات دینی ما این است که گاهی در قنوتهای نماز گاهی به عنوان تعقیبات نماز از خدا علمِ نافع طلب میکنیم (یک) به خدا از علم غیر نافع پناه میبریم (دو) «أعوذ بک مِن علمٍ لا ینفع و نفسٍ لا تَشبه و قلبٍ لا یخشی» و مانند آن, علمی که نافع نیست چند قسم است بعضی از علوم است که در اثر بطلانشان نافع نیستند مثل سِحر و شعبده و جادو و طلسم و این گونه از امور که محرّماند بعضی از امورند که نافع هستند ولی شخص از او بهره نمیبرد مثل علم تفسیر, علم فقه, علم درایه و اینها, خب اگر کسی اینها را یاد گرفت و عمل نکرد این علمی که «لا ینتفع به» این علم نافع است ولی عالم از این علم طرفی نمیبندد .
﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً﴾ طرزی در منزل ننشینیم, غذا نخوریم, حرف نزنیم که آموزنده نباشد نحوه خنده ما, نحوه حرف زدن ما, نحوه جامه پوشیدن ما, نحوه غذا خوردن ما در حضور این بچهها باید آموزنده باشد. این هفت سالی که بچهها نزد پدر و مادر هستند یک دانشگاه بزرگ دوره هفت ساله است فرمود این کار را انجام بدهید. « ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ یَلْتَبِسَ عَلَیْکَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِیهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِی الْتَبَسَ عَلَیْهِمْ » همان طوری که دیگران اشتباه کردند بیراهه رفتند ممکن است خدای ناکرده تو هم در شائبه شبهه بیفتی و بیراهه بروی «فَکَانَ إِحْکَامُ ذلِکَ علی مَا کَرِهْتُ مِنْ تَنْبِیهِکَ لَهُ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ إِسْلاَمِکَ إِلَی أَمْرٍ لاَ آمَنُ عَلَیْکَ بِهِ الْهَلَکَةَ وَ رَجَوْتُ أَنْ یُوَفِّقَکَ اللَّهُ فِیهِ لِرُشْدِکَ وَ أَنْ یَهْدِیَکَ لِقَصْدِکَ فَعَهِدْتُ إِلَیْکَ وَصِیَّتِی هذِهِ» تا اینجا مقدمه وصیّت است فرمود من هم تو را تسلیم حوادث بکنم این کار من نیست وظیفه پدر نیست که بگوید حالا بزرگ میشود خودش راه پیدا میکند این طور نیست, تو اگر حادثه ببینی خدای ناکرده من دیدم چون من میخواهم بمانم انسان به وسیله فرزند صالح میماند «ولدٌ صالحٌ یدعوا له» اینچنین نیست که اگر رفت آنجا همه مشکلاتش حل شده باشد جریان برزخ و بعد از برزخ این طور نیست که کار به این آسانی حل بشود این «ولدٌ صالحٌ یدعوا له» تربیت فرزند صالح و همچنین نسل آینده که خیر و روحانیت را به همراه داشته باشد برای گذشتگان خیلی اثر دارد.
ذات اقدس الهی سخنی را در اسلام گفت نه در شریعت و منهاج, اسلام یعنی مسیحیّت یعنی یهودیّت یعنی زرتشتیّت یعنی دینی که ما داریم, اسلام غیر از شریعت و منهاج است اسلام, تثنیهبردار نیست چه رسد به جمع ما نه دینین داریم نه ادیان آنکه دین آفرید فرمود: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آنگاه برای هر پیامبری در قلمرو رسالتش فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ ما با شرعه و منهاج کار نداریم ما چقدر نماز میخوانیم آنها چقدر نماز میخوانند ما به کدام سمت نماز میخوانیم آنها به کدام سمت نماز میخوانند ما چند روز روزه بگیریم آنها چند روز روزه بگیرند اینها در قلمرو شرعه و منهاج است که کوچکتر از آن است که در سطح بینالملل مطرح بشود ما در سطح اسلام سخن میگوییم, مسیحی, مسلمان است یهودی, مسلمان است زرتشتی, مسلمان است مسلمان, مسلمان است در صورتی که به حرف انبیایشان معتقد باشند تحریف نکرده باشند کاهش و افزایش را اجازه نداده باشند این همان است که به نام اسلام است و خدای سبحان از عالمان دین این دو عنصر را تعهّد گرفته یعنی باید سربکشند بفهمند جهان چیست و سر برآورند بفهمند انسان کیست،آنگاه میشود برنامههای محلّی را در جای خود, منطقهای را در جای خود, بینالمللی هم در جای خود ترسیم کرد.
سپر در جهاد بیرونی از آهن است در جهاد درونی از آه است و نه آهن.
این سپرهای بیرونی برای اینکه انسان را از آهن حفظ بکند خودش جنسش آهن است اما سپر درونی برای اینکه انسان را از هوس و هوا باز دارد این جنسش از آه است و نه آهن اینکه در دعای کمیل وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «و سلاحه البکاء» همین است اسلحه یک انسان گریه است خب اگر کسی قلب رقیق ندارد قلب قسیّ دارد اهل اشک نیست اهل آه نیست این مسلّح نیست «و سلاحه البکاء» انسانی که اهل ناله است مسلّح است این اهل غرور و تکبّر نیست چرا گفتند که نماز میخوانید مستحب است این بینی روی خاک باشد حالا یا تربت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) باشد یا یک چیز دیگری بالأخره «ما یصح السجود» باشد این را میگویند مرغمة الأنف نماز در عین حال که ما را به خدا نزدیک میکند از خودمان دور میکند این غرور و خودخواهی و تکبّر و به من برخورد و من چرا اینچنین نشدم اینها که دشمنهای درونی ما هستند این با نماز و امثال نماز برطرف میشود خب پیشانی با سایر اعضای سجود باید در سجده بر روی زمین باشد پیشانی باید روی خاک باشد این درست است یا روئیدنی که مأکول نیست اما بینی مستحب است روی خاک باشد این را میگویند مِرغمة الأنف, مرغمة الأنف یعنی وسیلهای که انسان بینیاش را خاکمال میکند ما در هر سجده دو بار باید این بینی را خاکمال بکنیم بعد تا «من» و «ما» از ما گرفته بشود .
پیامبر (صلی الله علیه وآله) در روز نصب علی بن ابی طالب (علیه السلام) به خلافت اسلامی چنین فرمود: « اللهم ادر الحق معه حیث دار » :خدایا حق را در مدار علی بگردان و هیچ گاه از او جدا نکن وعلی را مدار ومحور حق قرار ده . هر جا از نظر علمی و عملی علی بن ابی طالب (علیه السلام) حاضر است حق را در همان جا حاضر کن بطوری که علی و حق هرگز از هم جدا نشوند وحق در صحابت علی باشد و از معیت علوی برخوردار باشد نه آنکه علی را تابع حق کنی وحق در جای دیگر متمرکز باشد وعلی بن ابی طالب مکلف باشد که تابع آن مرکز گردد و در مدار غیر خود بگردد.
از اینجا تفاوت حق محوری دیگران مانند جناب عمار یاسر با حق مداری علی بن ابی طالب معلوم می شود زیرا آنان در مدار حق می گردند و حق در محور علی دور میزند ودر نتیجه همه صاحبان حق و حامیان و پیروان آن در مدار علی بن ابی طالب دور می زنند وخواهند زد.
نکته: در مورد جناب عمار روایاتی هست که (الحق مع عمار و...)
طب کف دانشهای بشری است بشر دانشهای فراوانی دارد که کفی دارد و میانهای و سقفی و بامی, حوزه نفوذ طب فقط همین بدن است و بس! همین که در تالار تشریح قطعه قطعه میشوند بعد هم در سردخانه میماند بعد هم به گور میافتد و دیگر هیچ! اما آن مرغ باغ ملکوتی که انسان قفس طبیعت را میشکند و پرواز میکند آن در قلمرو طب نیست چون طب کاری با روح ندارد لذا وقتی از طبیب بپرسید این شخص منافق قلبش مریض است یا نه؟ میگوید من آزمایش کردم فشار سنجیدم درجات نبض را ارزیابی کردم این قلبش سالم است ولی محصول قرآنپژوهی این است که ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) این در اختیار طب نیست آن کسی که بداندیش است و نیّت پاک ندارد در فرهنگ قرآن قلبش مریض است ولی طب از تشخیص چنین بیماری ناتوان است یعنی حوزه دید او نیست. اگر از طب سؤال بکنید آن کسی که به نامحرم نگاه نامحرمانه میکند سالم است یا نه؟ او با فشارسنج و دماسنج و اینها بررسی میکند میبیند که این شخص مرضی ندارد ولی محصول قرآنپژوهی برابر آیات سورهٴ مبارکهٴ احزاب این است که به زنها دستور میدهد صدایشان را رقیق نکنند ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ آن قدر مردی که قلبش مریض است نگاه نامحرمانه دارد و طمع نامحرمانه, طمع به نامحرم مرض است این مرض از حوزه تشخیص طب بیرون است.
اینکه شما میبینید بسیاری از موارد همایشهای مشترکی برای تشخیص بیماریهای انسان و دامها برگزار میکنند همین است که بسیاری از پزشکان ما دامپزشکاند و نه طبیب
چون فقط بدن را درمان میکنند این بیماریهای بدن در دام هم هست اینکه
میبینید این گونه از همایشها بررسی میشود و پاسخ مثبت میدهد برای اینکه
آن طبیب در حقیقت دامپزشک است نه پزشک, چرا؟ چون اگر پزشک بود میتوانست
تشخیص بدهد که منافق قلبش مریض است کافر قلبش مریض است میتوانست تشخیص
بدهد که کسی که نگاه نامحرمانه به اجنبیه دارد این قلبش مریض است.
قرآنپژوهی برای آن است که پزشکی را از دامپزشکی جدا کند و طبیب را از
دامپزشک ممتاز کند دست او را بگیرد بالا بیاورد بگوید آنچه را که شما در
دوران تحصیلتان آموختید این کف دانش شماست شما اولاً خود را باید بشناسید
که انسان با مردن نمیپوسد از پوست به در میآید باید بدانید آن طرف آب چه
خبر است بعد از مرگ چه خبر است این در قلمرو طب نیست. خاصیّت قرآنپژوهی آن
است که اولاً طبیب را از دامپزشک جدا میکند او را به مرز طبّ روحانی
میرساند وقتی به مرز طبّ روحانی رسید بینش او عوض میشود, دانش او عوض
میشود, درمان او هم عوض میشود.