به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی
به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی

فرق مینی بوس و گلابی!!!

حضرت استاد فرمودند:
مانند این کسی که بیست سال می‌دود که یک گُل بزند، بعد از بیست سال یک
  

********************************************

مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) را خدا غریق رحمت کند! این روایت را ایشان در بحار نقل کرده که گاهی انسان در جایی نشسته، در مجلس موعظه یا مجلس ختم نشسته، دفعتاً یادش می‌آید که بیست سال قبل فلان‌جا گناهی کرده است، این باید مغتنم بشمارد! این یک تذکر است! یعنی فوراً توبه و استغفار بکن! این شخص همین‌طور که نشسته یادش می‌آید، این نعمت تذکر را کفران کرده است! طبق این روایتی را که ایشان نقل می‌کند، می‌گوید شما که این‌جا نشسته‌اید به خاطرت آمده که بیست سال قبل فلان گناه را کردید، این نعمتی الهی است که یادت آمده است فوراً استغفار بکن، چرا گذاشتی بماند؟ الآن که می‌توانی این دِین را اَدا کنی، همین‌طور گذاشتی بماند؟! این را اصلاً به یادت آورده که بگویی «استغفر الله»، چرا به یادت آمده؟ همین طور بی‌خود؟! یا نعمت الهی است؟ این «ستّار، ستّار، ستّار» را گاهی به رخ آدم می‌کشد تا انسان بگوید «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْه‌»، انسان وقتی که توبه بکند یقیناً او می‌بخشد!


فرمود ـ در این روایتی را که ایشان نقل می‌کند ـ چرا قدر این نعمت را آدم نمی‌داند!؟ اگر به یادت آمد، برای چه به یادت آمد؟ چه کسی به یادت آورد؟ همین‌طور فقط به یادت آمد که بیست سال قبل چنین گناهی کردی! یا یادت آمد که بگویی «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْه‌»! فرمود تثبیت قدم از همین راه‌هاست؛ اما ﴿وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ﴾؛ مرگ بر اینها! در قبالش آنها را که فرمود: ﴿فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾، این‌جا فرمود: ﴿وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾؛ گم شده یک چیز باطلی و اینها که کار لغو کردند نتیجه عمل را که ندارند!


یک مینی‌بوس بیست سال می‌دود، تمام کارهایش را هم خاک می‌کند و بعد از بیست سال هم یک آهن قراضه است، چون این هر چه کار کرد بیرون انداخت؛ اما یک درخت سیب و گلابی هم بیست سال کار می‌کند؛ اما تمام این بیست سال را زیر پای خودش می‌اندازد، روی ریشه خود می‌اندازد، بعد از این بیست سال از این درخت گلابی سؤال بکنی که چه کار کردی، این میوه گلابی در دستش است و می‌گوید من این کار را کردم؛ اما آن می‌شود آهن قراضه، مانند این کسی که بیست سال می‌دود که یک گُل بزند، بعد از بیست سال یک دیسک کمر دارد و یک سر شکسته؛ اما بیست سال که در حوزه و یا دانشگاه باشد که یا لیسانس می‌گیرد یا مجتهد می‌شود، این ورقه علمی و این رساله علمی در دست اوست که می‌گوید کار من است! این فرق بین یک مینی‌بوس با یک درخت گلابی است!


این کسی که درخت گلابی است، تمام زحماتش را روی ریشه خودش دارد می‌ریزد، کار می‌کند اما به دیگری که نمی‌دهد، روی پای خودش است! اگر آب است، هواست و کود است همه را به ریشه خودش می‌دهد، بعد هم میوه در دستش است؛ اما او تمام کارهای گذشته را خاک کرده و پشت سر انداخته است. در نهایت بشر دو قسم است، فرمود اینها کاری نکردند تا نتیجه کارشان را بگیرند! ﴿أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾، چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾، ما «الله» را گفتیم حق است، ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾، دین را گفتیم حق است، نه باطل است، نه مَشُوب است و نه محدود؛ از هر جهت منزّه از بطلان و شُوب و محدودیت که می‌شود ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾، این ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ گفتن با ضمیر فصل آوردن و با معرفه بودن خبر، نشانهٴ حق مطلق بودنِ دین است؛ فرمود این حق است و حالا که این حق است، اینها در برابر این حق ایستادند؛ لذا هم ﴿فَتَعْساً لَهُمْ﴾ هست و هم ﴿أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾ هست.

بخشی از درس خارج تفسیر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد