به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی
به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی

سیمرغ

قال الاستاذ:

........... این بزرگوار جناب شیخ محمود عطار هنرمندانه کتاب نوشت گفت مرغها شنیدند که یک کوه قافی هست یک سیمرغی سلطان آن کوه قاف است اینها تصمیم گرفتند خب ما هم مرغیم او هم مرغ است پرواز می‌کنیم می‌رویم حضور او و خدمت سیمرغ می‌رویم به کوه قاف می‌رسیم. اعضای این گروه سی مرغ بودند این سی مرغ تصمیم گرفتند که حرکت کنند به اینها گفتند که این فضا نیست این چاه فضایی هم دارد درّه دارد عقبه کئود دارد سقوط‌گاه دارد، پرتگاه دارد این طور نیست که شما پر بکشید بروید کوه قاف بالأخره این وسطها تلفات دارد، گفتند تحمل می‌کنیم. سی‌تا مرغ تصمیم گرفتند که بروند کوه قاف نزد جناب سیمرغ جلسه تشکیل دادند همایش تشکیل دادند ما که همایش تشکیل می‌دهیم کسی قرآن می‌خواند مداحی می‌کند خوانند هم بلبل است، عطار می‌گوید در این محفل در این همایش دستور خوانندگی را به بلبل دادند که او بخواند، بلبل هم چه می‌خواند این می‌گوید بلبل بود، قناری بود و غیره سی‌تا مرغ بودند با آهنگ بلبل شروع می‌شود همه‌شان دعوت به توحید هر کدام از این مرغها هم حرفهای خودشان را می‌زنند پیشنهاد خودشان را می‌دهند نظریه‌پردازی می‌کنند و دسته‌جمعی این سی مرغ حرکت می‌کنند راه طولانی، رسیدن به کوه قاف خیلی سخت، وسطها هم چاله‌ها و چاههای فراوانی، یکی پس از دیگری این سی مرغ می‌میرند، می‌میرند، می‌میرند این سی مرغ می‌میرند سی تا مرغ می‌رسند به کوه قاف به سیمرغ می‌رسند یعنی آن سی‌تا نمیرد سی مرغ نمیرد آن سیمرغ را نمی‌بینند تا کثرت نمیرد آن وحدت را نمی‌بینند وقتی آدم از خودش رهایی شد این «موتوا قبل أن تموتوا» که پیغمبر فرمود قبل از اینکه شما را بیمرانند بمیرید این سی مرغ در سی عقبه در سی چاه می‌میرد یکی پس از دیگری به مقام فنا می‌رسد تا به زیارت آن سیمرغ برسند همه او را می‌بینند اما بعد از مرگ می‌بینند، همه به کوه قاف می‌رسند اما بعد از مرگ می‌رسند بعدها جناب حافظ گفت: «عنقا شکار کس نشود دام باز چین» بعدها جناب حافظ و اینها راه افتادند این حرفها را زدند عنقا همان سیمرغ است. این می‌خواهد بگوید تا کثرت هست دیدِ خدایی نیست تا زید را می‌بینیم، عمرو را می‌بینیم، این را می‌بینیم، آن را می‌بینیم چون همه از دست ما می‌رود دیگر آنچه را که از دست رفتنی است خب آدم چرا به او دل ببندد چون طولی هم نمی‌کشد که همه خاک می‌شویم و همه از خاک برمی‌خیزیم.

(سخنان حضرت استاد در دیدار با استاد فرشچیان)

دور باطل حس و خیال


قال الاستاذ:

در روزی که هنر در حدّ ادبیات بود و هنر از گوش به آغوش به تعبیر حکیم سنایی نیامده اکنون که به جایی رسید که به تعبیر جناب حکیم سنایی و امثال او از علم به عین آمد و از گوش به آغوش باید آ‌ن معارف عقلی را محسوس کرد. هنر آنچه در غرب رایج است به صورت فیلم، به صورت سینما یک دور باطلی است از حس به خیال از خیال به حس، از حس به خیال از خیال به حس، لذا به عقل نمی‌رسد و پایانش هم همین سرگردانی است هیچ هرزگی نشد و نیست که اینها انجام ندهند اما سیر نمی‌شوند چون انسان یک گمشده دیگری دارد. جنگ کردند جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم میلیونها خون ریختند سیر نشدند خاورمیانه مورد تاخت و تاز آ‌نها بود و هر روز هست سیر نشدند، شرق ما افغانستان و پاکستان کشتار هر روز، غرب ما عراق کشتار هر روز آنها را سیر نکرد، پس نه از نظر جاذبه نه از نظر دافعه چیزی بشر را آرام نمی‌کند مگر ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ و آ‌نچه در غرب نیست همین است فیلم هست، تلویزیون هست، سینما هست ولی یک دور باطلی است از حس به خیال از خیال به حس، از خیال به حس از حس به خیال.

جهل علمی جهالت عملی

ما با داشتن این سرمایه‌های سنگین الهی(قرآن و اهل بیت ) هیچ نگرانی نباید داشته باشیم باید تمام تلاش و کوششمان را در همین دو محور داشته باشیم یکی نجات از جهل علمی، دوم آزادی از جهالت عملی یعنی خوب بفهمیم، خوب تصمیم بگیریم یک آدم بفهم با چه کسی می‌تواند اختلاف داشته باشد، ما برای اینکه جامعه ما متّحد باشد و از گزند اختلاف محفوظ باشد اولاً باید با خودمان کنار بیاییم با خودمان اختلاف نداشته باشیم یعنی چه؟ یعنی زبان ما با عمل ما، حرف ما با آن نیّت ما یکی باشد خب کسی که با خودش اختلاف دارد یقیناً با هم‌شهری‌اش با هم‌روستایی‌اش هم اختلاف دارد مگر می‌شود کسی مؤمن باشد و با دیگری اختلاف داشته باشد؟!

 این شخص با خودش کنار آمده یعنی آنچه را که باور دارد همان را عمل می‌کند چنین شخصی نه بیراهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد

ما هر چه می‌فهمیم برابر آن عمل می‌کنیم مواظب گفتارمان، رفتارمان، کردارمان، نوشتارمان باشیم حرفهای علمی فراوان است وهّابی و غیر وهّابی ممکن است چهارتا شبهه داشته باشد اما حرفها  و براهین فراوان است بیگانه‌ها تلاش و کوشش‌شان این است که اختلاف ایجاد کنند بله کارشان همین است اما ما وقتی عاقل باشیم نه با خود اختلاف داریم نه اجازه می‌دهیم دیگری در بین ما رخنه کند و گوشه‌ای از این کارها به عهده ماست ولی بخش وسیعش به عنایت الهی است آن گوشه هم که باز در اختیار ماست هم به عنایت الهی است فرمود اگر شما درصدد یاری دین باشید خدای سبحان یقیناً شما را یاری می‌کند و هرگز اجازه نمی‌دهد که دشمن بر شما مسلّط بشود دشمن الآن سالهاست که در خاورمیانه است کارش هم جز خونریزی کار دیگر نیست سالیان متمادی در افغانستان مظلوم این کار را کرد، در پاکستان هم می‌بینید هر روز چه کار می‌کنند، همسایه غربی ما عراق سالهاست که الآن دارد کشته می‌دهد کشورهای دیگر هم همین طور است بنابراین اگر جامعه اسلامی برابر همین زیارت اربعین سالار شهیدان حسین‌بن‌علی(سلام الله علیه) این دو حوزه را حفظ بکند هیچ مشکلی ندارد.

موفقیت در فکر ریاضی وار / اگر می توانستم به استاد فرشچیان پیامی برسانم


* ساختار دین اسلام هنری است و می بایست توسط حوزویان هنرمند با استفاده از ابزار هنر تبلیغ شود.

* حوزه نباید تلاش کند که متخیل را محسوس کند، باید معقول را محسوس کند، هنر این است که معقول را محسوس کرد و در این زمینه ابتدا باید هنر را معنا نمود.

 * تبیین معنای هنر،  هنر تجلی معقول در دستگاه خیال است که با خروجی جماد محسوس عجین می شود؛ بنابراین سه عنصر معقول، خیال و محسوس باید باشد تا هنر دینی باشد، اگر چیزی ریشه عقلی نداشته باشد و مبرهن نباشد ، در دستگاه هنر اسلامی و دینی نیست.

 * سّر ناکامی برخی نویسندگان حوزوی با اینکه واقعا عالم هستند این است آنچه معقول آنها است را نمی توانند به محسوس تبدیل کنند، این چنین نیست که همه نویسندگان در صف کمتر از مرحوم آخوند و شیخ انصاری بوده باشند؛ خیر، ولی موفقیت برای کسی بوده که مانند مرحوم آخوند و شیخ انصاری ریاضی وار فکر می کردند.

 * اگر می توانستم به استاد فرشچیان پیامی برسانم، توصیه می کردم که تابلویی بکشد تا منطق الطیر عطار و جریان «سیمرغ» او را بشکافد، البته منطق الطیر از کتاب الطیر بوعلی سینا نوشته شده است و مبانی علمی عمیقی دارد، در این داستان سی مرغ از کثرت به وحدت رسیده و «سیمرغ» شدند، ابتدا سی مرغ بودند که به مقام فنا رسیدند و به «سیمرغ» تبدیل شدند.

  * هنر از بهترین ظرایف رزق و روزی انسان ها است، ساختار دین ما هنری است و باید با ابزار هنر و هنرمندانه ترویج شود و به دنیا شناسانده شود.

(بخشی از سخنان حضرت استاد در دیدار اعضای شورای برگزاری همایش ملی هنر و تبلیغ)


بوسه بردست خود

....... وجود مبارک امام سجاد برنامه رسمی خود قرار داد هر وقت سائلی می‌آمد چیزی از وجود مبارک امام سجاد می‌خواست حضرت می‌فرمود: «مرحباً بِمَن یَحمل زادی الی الآخرة» من که مسافرم می‌خواهم توشه ببرم برای آنجا از شما متشکرم که توشه مرا دارید می‌برید آنجا من از شما تقدیر می‌کنم, تشکر می‌کنم که بار مرا دارید می‌برید آنجا, زاد و توشه مرا می‌برید آنجا «مرحباً بِمَن یَحمل زادی الی الآخرة» این جمله‌ها را می‌گفت و کمک می‌کرد و بعد دستش را می‌بوسید.
 این دستش را می‌بوسید برای آن است که خب همه ما این قرآن را می‌خوانیم اما این طور درک, این طور ادراک, این طور حضور قرآنی برای خواص است چرا دستش را می‌بوسید؟ چرا دست خودش را می‌بوسید و می‌بوئید؟ به حضرت عرض کردند آخر خب شما پول را دادید صدقه را دادید به فقیر خب چرا دستتان را می‌بوئید؟ بو می‌کرد و می‌بوسید, فرمود مگر نه اینکه خدا در قرآن فرمود: ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ خدا توبه را قبول می‌کند صدقه را می‌گیرد اخذ یعنی گرفتن, دستِ بی‌دستی خدا در اینجا هست او می‌گیرد منتها ما نمی‌بینیم این فعل خداست که خارج از ذات اقدس الهی است و امر امکانی است فرمود: ﴿یَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ چون او گرفته پس بنابراین دستِ من به دستِ بی‌دستی خدا رسید آن وقت دستش را بو می‌کرد و می‌بوسید و گاهی به صورت می‌مالید و در اجابت دعا و اینها, خب این همین آیه است همه هم می‌خوانیم این را, معنا هم می‌کنیم اما آن برداشتهای لطیف فرق می‌کند.

اداره کشور

اگر افکار و آزادی عمومی، عقل جمعی و خرد نوعی آسیب ببیند نمی‌ توان کشور را اداره کرد.


بخشی از سخنان حضرت استاد در دیدار اعضای کمیته علمی همایش ملی شایسته سالاری