ادب فنای مقربان یا منشور امام شناسی
این کتاب یکی از آثار و تالیفات بسیار
ارزشمند حضرت استاد است.
زیارت جامعه کبیره یکی از برترین زیاراتی است که با فقرات بلندش به اوج وجود ائمه
اطهار (ع) نظر دارد و زمینه معرفت برتر و عرفان کامل تر را فراهم می سازد و نیز
ادب حضور در فضا و آستان مقربان معصوم (ع) را به زائر می آموزد. معارف فراوان،
عمیق و گسترده ای در این زیارت نهفته است که به تشریح و تبیین نیاز دارد تا هم
مقام حقیقی آن ذوات مقدس مبرهن و روشن گردد و هم میزان تاثیر و کارآمدی آنان در
همه عوالم وجود و شئون هستی دانسته شود. این کتاب نیز کوششی در راستای همین هدف است که با نام ادب فنای
مقربان، شرح زیارت جامعه کبیره، در پرتو کلمات گفتارها و نوشتارهای حضرت استاد که
با تسلط به مبانی فلسفی، عرفانی و تفسیری و نیز با دلباختگی به آن گوهرهای مقدس
وجود یعنی ائمه اطهار (ع) همراه شده است از کمال و جمال خاصی برخوردار بوده و قطعا
در مسیر معرفت و ارادت به آن شاخصه های الهی موثر و کارساز است.
مرکز نشر اسرا که ناشر آثار حضرت
استاد است در مجلد اول پیش بینی می کند که این مجموعه در 3 جلد به علاقمندان تقدیم
گردد ، اکنون که جلد هشتم آن از چاپ خارج شده است هنوز فراز های بسیاری از دعا
باقی مانده است که ظاهرا شرح وتفسیر کامل دعا بیش از 10 مجلد بشود.
مجموعه ادب فنای مقربان تاکنون در تیراژ ده ها هزار مجلد بارها تجدید چاپ شده است.
قال الاستاذ: خدای سبحان به همه در همه حال نزدیک است چون او محیطِ مطلق است ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است ولی در بعضی از موارد قُرب الهی بیشتر است یا احساس قرب الهی آسانتر است و آن در حال احتضار است در حال احتضار چرا انسان بیشتر قرب الهی را احساس میکند برای اینکه میفهمد یک مهاجر و مسافری است که باید به سفر ابد برود و کسی هم همراه او نیست تصوّر مرگ هم یک کار آسانی نیست چون انسان همه چیزهای مورد تعلّق خود آنچه در تمام مدّت عمر فراهم کرده است از زمین و زمان، بستگان خود، پدر و مادر خود، فرزندان خود، عائله خود، دوستان خود، قبیله خود، محیط کار خود، همه را رها میکند به جایی میرود که معلوم نیست کجاست چون انسان نمیشناسد اینجا کجاست به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) میفرمود خیلیها اصلاً بعد از مرگ نمیفهمند که چطور شد مدّتها باید بگذرد تا بفهمد مُردند دفعتاً میبیند صحنه عوض شد آنهایی که میدید الآن اینجا نیستند اینهایی که اینجا هستند این نمیشناسد نه این جا را میداند نه افراد را میشناسد بعد از مدّتها میفهمد تازه مُرد اینکه در قبر به این مُرده میگویند بدان «إنّ الموت حقٌّ» یعنی تو مُردی بدان این مرگ حق است ما هم میمیریم این را برای دیگران نمیگویند که موعظه باشد چون این تلقین میّت مستحب است ولو هیچ کس هم نباشد فقط آن مُلقِّن باشد باید به این بیچاره گفت این حالتی که به تو دست داد حالت موت است بدان این مرگ حق است «حقٌّ» یعنی «موجودٌ»، حق در نظام عالَم ثابت است مرگ در نظام عالم ثابت است پیش از تو هم مُردند بعد هم تو هم میمیرند و تو الآن مردهای «إنّ الموت حقّ» و برنامه هم این است که «إنّ سؤال منکر و نَکیرٍ حق» به ما هم که گفتند شما شبهای جمعه یا غیر جمعه در فرصتهای مناسب حالا اختصاصی به روز و شب جمعه ندارد بروید قبرستان، قبرستان مدرسه است بسیاری از ماها نمیدانیم اصلاً قبرستان رفتن برای آن درسگیری است خیال میکنیم برای آمرزش اموات است البته آمرزش اموات در آن هست موعظه هم در آن هست اما قبرستان مدرسه است یعنی مثل درس و بحث از اینکه قبرستان مدرسه است از آن دعا و دستور قبرستان مشخص میشود ما سلامی داریم عرض ادب میکنیم برای اینکه اینها زندهاند یک حمد و سورهای میخوانیم برای اینکه برای آنها و دیگران طلب مغفرت بکنیم اما قبرستان سه دستور دارد یکی «اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ الدِّیارِ مِنَ المسلمین و الْمُؤْمِنینَ اَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَنَحْنُ اِنشاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ»[1] یکی هم آن حمد و سوره و قرائت قرآن و اینهاست این دو کار را همه ما بلدیم اما دستور سوم قبرستان دستور اصلی و رسمی است که ما به این مُردهها سلام عرض میکنیم میگوییم شما را به خدا قسم بگویید آنجا چه خبر است «اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ یا اَهْلَ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ»[2] شما را به خدا قسم بگویید آنجا چه خبر است؟! خب میبینید شرح حال خیلی از آقایان را میبینید مثل مرحوم آقای قاضی، بزرگان دیگر اینها حداقل شب و روز یک ساعت میرفتند قبرستان ما خیال میکنیم برای فاتحه میروند اگر گفتند فلان حکیم یا فلان فقیه میرود داخل اتاقش دارد مطالعه میکند یعنی برای اینکه چیز یاد بگیرد این میرود آنجا قسم میدهد میگوید شما را به خدا قسم آنجا چه خبر است ما که نمیتوانیم بنشینیم «آن را که خبر شد خبری باز نیامد» خب شما نرفتید از آنها خبر بگیرید بله آنها نمیآیند وقتی بروید به سراغ آنها قسم بدهید حالا یا در رؤیا یا در رؤیت چیزی به آدم میفهمانند خیلیها هستند که در رؤیا مطالبی برایشان کشف شده یا در حال منامیّه و رؤیت چیزی برایشان کشف شده این آدم را زنده میکند این جامعه را جامعه ابراهیم میکند جامعه امام زمانی میکند جامعه معقول میکند جامعهای که هیچ کسی راه دیگری را نبندد بیراهه هم نرود خب شما کسب را میگویید کسب حلال است اما چرا میگویند گندمفروشی، برنجفروشی و اینها مکروه است برای اینکه منتظر است گران بشود خب دینی که میگوید گندمفروشی، برنجفروشی که از پاکترین شغلهاست مکروه است این دین اجازه میدهد کسی ارز بگیرد و بازار آشفته درست کند نظام را آسیب برساند؟! برای اینکه ما اصلاً آیندهمان را فراموش کردیم خب برنجفروشی، گندمفروشی اینها از پربرکتترین و حلالترین کسب اسلامی است این شخص منتظر است که گران بشود و او استفاده کند چرا میگویند «الزرّاع کُنوز الرحمن» کشاورزان، گنج الهیاند تولید کردن، عاقلانه مصرف کردن، عرضه کردن و کالا را معتدل فروختن، اما کسی اینها را بخرد منتظر باشد که گران بفروشد نان مردم را کم بکند این در فقه نگاه کنید میگویند کسب مکروه است چرا کفنفروشی مکروه است کسی شغلش این باشد که کفن بفروشد خب این منتظر است کسی بمیرد خب یک وقت است کسی بزّاز است پارچه میفروشد کفنفروش نیست یک وقت میآیند از او پارچه کفنی میخرند اما کسی مغازهاش کفنفروشی است این شغل مکروه است مغازهاش برنجفروشی است این شغل مکروه است برای اینکه منتظر است گران بشود. این دین، معطّر است اینها مطالب عالیه دین نیست آن مطالب عالیه جای دیگر است اینها الفبای دین است این با تمدّن اینکه گفته میشود تمدّن ما در تدیّن ماست همین است! اگر در صدر اسلام وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) آن مدینه را توانست مدینه فاضله بکند بر اساس همین بدیهیّات دین است مردم عادی کوی و برزن که آن معارف فلسفی و کلامی را درک نمیکنند برای آنها هم لازم نیست برای خواص است برای توده مردم همین حرفهاست. به ما گفتند بروید قبرستان از آنها بخواهید که به شما بگویند چه خبر است آن را که خبر شد خبری هم باز خواهد آمد.
قال الاستاذ: دین به ما امر کرده، مواظب قلمت، بنان و بیانت باش درست حرف بزن وقتی که آدم حرفی را میتواند درست بزند چرا دعواخیز باشد ﴿قُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ فرمود به بندگان من بگو درست حرف بزنید ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ﴾ دو گونه میشود حرف زد دو گونه میشود گفت دو گونه میشود برخورد کرد اگر آدم سلیمانه و حلیمانه و صابرانه برخورد کند طرف را نرمتر میکند و بدون مشکل، مشکل حل میشود فرمود: ﴿وَقُل لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ﴾ نَزغ میکند نزغ این است که الآن که اتومبیل است ولی قبلاً که اسب و استر و اینها بود این چهارپادار برای اینکه این حمار بیشتر و سریعتر حرکت کند سیخی به او میزد این سیخ زدن را میگویند نزغ، شیطان نزغ میکند ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ چرا نزغ میکند؟ برای اینکه او برابر سورهٴ مبارکهٴ اسراء گفت من سواری میخواهم ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ «اِحْتَنَک» که باب افتعال است یعنی حنک و تحت حنک مرکوب خود را گرفته به این سوارکار میگویند «احتنک الفرس» یعنی حنک، تحت حنک، افسار، دهنه اسب دستِ این سوارکار است شیطان گفت من سواری میخواهم من حنک و تحت حنک اینها را میگیرم خب برای اینکه زودتر برود تندتر برود سیخ میزند ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ بنابراین انسان یا از راه درس و بحث یا برهان یا راه مشاهده و وجدان تا نسیم الهی را در او نوزد و احساس نکند این پشت پرده است ماورای پرده را نمیبیند این مستور است اگر فرمود: «إن لله فی أیّام دهرکم نفحات علی فتعرّضوا لها و لا تُعرضوا عنها» این است خب نسیم که باید بوزد الاّ ولابد باید پرده کنار برود این پرده را یا با دست به تعبیر گلشن راز یا با لطف الهی یا بادی میآید این پرده را کنار میزند ما از آن ماورای آن پرده بهرهبرداری میکنیم یا با دست خودمان یا با دست یا با فیض که دست هم باز به افاضه الهی است دعا از هر دو نظر سهمی دارد.
قال الاستاذ: خیلیها ممکن است که عقلانی حرف بزنند ولی حسّی فکر کنند این عقل نیست عقل آن است که از تجریدیّات سخن بگوید عقل آن است که یک امر غیر حسّی را بتواند بفهمد غیر مادّی را بتواند بفهمد عقل آن است که ازل را بفهمد ابد را بفهمد ما یک موجود ابدی هستیم از ازل خبر نداریم ولی ابدیّت ما را قرآن به خوبی روشن کرده است که انسان موجودی نیست که یک میلیارد یا دو میلیارد یا میلیارد میلیارد سال بماند این دیگر ابد است ما به جایی میرسیم که سال و ماه برنمیدارد الآن میشود برای کُره زمین برای راه شیری زمان مشخص کرد که اینها چند میلیون سال یا چند میلیارد سال است اما نمیشود سؤال کرد که قضیه دو دوتا چهارتا چند سالش است این سال و ماه برنمیدارد این نه متزمّن است نه متمکّن نه در زمان جا دارد نه در مکان میگنجد جان ما, روح ما, ملکات نفسانی ما, اخلاقیات ما ابدی است بهشت سال و ماه ندارد که ما یک میلیارد سال, دو میلیارد سال, صد میلیارد سال, هزار میلیارد سال در بهشت باشیم ماییم و ابدیّت، این ابدیّت را عقل میفهمد این عقل را انبیا آمدند شکوفا کردند هم مبانیاش را هم منابعش را هم آثارش را بازگو کردند و اگر دین میگوید جامعه باید عقلانی باشد با اینکه دیگران دم از عقلانیّت میزنند خیلی فرق است دین، عقلانی حرف میزند عقلانی فکر میکند آنها عقلانی حرف میزنند حسّی فکر میکنند آنها حس و تجربه را عقل میدانند.
قال الاستاذ: محرم فصل بیداری است یعنی بهار فکر و اندیشه و عقل و عدل است. عزاداری و نوحهسرایی و گریه جایگاه خاصّ خودش را دارد اما آن آهنهای سنگین آن عَلَمهای سنگین نه پیامی دارد و نه در آیات و روایات هست.
قال الاستاذ: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» آخرت هم بهشت دارد هم جهنم، اما وقتی خدا می فرماید آخرت برای مؤمنین است یعنی آخرتِ زیبا و جمیل و با جلال برای مؤمنین است، مؤمنین اگر مال هم دارند متذکر نعمت الهی هستند، عواطف کسی را جریحه دار نمی کنند، تظاهر به ثروت نمی کنند، به ما فرموده اند کنار بچه های یتیم فرزندانتان را نوازش نکنید چون عاطفه او مجروح می شود، انسان در کنار افراد ضعیف نباید تظاهر به ثروت کند، ببینید بعضی از اساتید ما تا کجا این را رعایت می کردند.
یکی از علما پسری فاضل داشت که معقول و منقول می خواند و سید بزرگواری بود که در جوانی رحلت کرد، یکی از اساتید ما (رضوان الله تعالی علیه) خواست برای عرض تسلیت برود، به یکی از دوستان و مسجدی های خود گفت بیا با هم برویم، وقتی تسلیت گفتند و برگشتند پرسید می دانی چرا شما را به همراه بردم با اینکه پسر داشتم و می توانستم او را ببرم؟ برای اینکه اگر با پسر خودم می رفتم این پیرمرد قلبش جریحه دار می شد و من این را نمی خواستم، این الهی فکر کردن است.