به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی
به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی

شمشیر کشیدن جناب ابوذر برای ( واو).....

   
 

این یا «مرگ» یا «واو» را همه ما شنیدیم که مردم در شام دیدند که اباذر این شمشیر را گذاشته روی دوش می‌گوید یا «مرگ» یا «واو»؛ «لا أضع السیف من عاتقی حتی توضع الواو فی مکانها». خیلی‌ها نمی‌فهمیدند که اباذر دارد چه می‌گوید. راه افتاد در خیابان ـ چون او را تبعید کرده بودند به شام ـ شمشیر کشید روی دوش گفت این «واو» باید سر جایش باشد.


من شمشیر را از دوشم پایین نمی‌آورم و شمشیر در دست من است و هر کس هم بیاید با او می‌جنگم، مگر این «واو» سرجایش باشد. گفتند اباذر! «واو» چیست؟


قصه «واو» چیست؟ گفت معاویه در جلسات قرآنی که تعلیم و آموزش قرآن داشت این «واو» سوره مبارکه «توبه» را می‌خواهد عوض کند، چون در سوره «توبه» دارد که ﴿وَ الَّذِینَ یَکْنزُِونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا یُنفِقُونهََا فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمی‌ عَلَیْها فی‌ نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی‌ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾؛ فرمود آنهایی که اکتناز می‌کنند، ثروت‌اندوزی می‌کنند، طلا و نقره جمع می‌کنند و در راه خدا صرف نمی‌کنند، به آنها عذاب قیامت را بشارت بده! روزی همین سکه‌ها را داغ می‌کنند به این سه قسمت بدن ایشان می‌چسبانند: یکی پیشانی، یکی پهلو، یکی پشت. «کَی»؛ یعنی داغ کردن، «تُکویٰ»؛ یعنی داغ می‌شود.


این در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که من سخنرانی می‌کنم، موعظه می‌کنم، تبلیغ می‌کنم، اگر نشد «آخر العلاج الکی»، «کِی»؛ یعنی داغ کردن. این «کی» عربی است و مشدّد است، «کویٰ»؛ یعنی داغ کرد. اینکه حافظ می‌گوید: «علاج کی کنمت کآخر الدواء الکی» این را از نهج البلاغه گرفته است، نه علاج کی کنم! «علاجِ کِی کنم»؛ یعنی داغت می‌کنم. آن‌وقت این جمله «کآخر الدواء الکی» از نهج البلاغه گرفته شد.


حالا این‌جا آیه چه می‌خواهد بگوید؟ کدام «واو» را معاویه می‌خواست بردارد؟ قبل آن مربوط به اَحبار و رُهبان و علمای یهود و مسیحیت بود. این «واو» ﴿وَ الَّذِینَ﴾، «واو» استیناف است که رابطه این ﴿الَّذِینَ﴾ را با اَحبار و رُهبان قطع می‌کند. قصد معاویه این بود که این «واو» را بردارد، این ﴿الَّذِینَ یَکْنزُِونَ﴾ صفت اَحبار و رُهبان بشود؛ یعنی در دین مسیحیت و کلیمیت اکتناز حرام است؛ ولی کاری به اسلام ندارد، در اسلام حرام نیست. اگر این «واو»، «واو» استینافیه باشد، بعد از قبل، قبل از بعد جداست، اَحبار و رُهبان حکم آنها گذشته است. این «واو» این است ﴿وَ الَّذِینَ﴾ یعنی هر کسی؛ چه اَحبار و رهبان ادیان قبلی، چه مسلمان‌ها و علمای فعلی، ﴿وَ الَّذِینَ یَکْنزُِونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ﴾ داغ می‌کنند به هر حال، این سه جا را هم داغ می‌کنند؛ برای اینکه یک مستمند؛ «مُست» یعنی حاجت، این کلمه «مستمند» مرکّب است.


«مُست» یعنی نیاز، یعنی حاجت. «مستمند»، نه «مستَمند»، «مستمند» یعنی محتاج. این محتاج که می‌آید این شخصی که وضع مالی او خوب است به جای برخورد خوب، اوّل چهره‌اش دژم می‌شود، در پیشانی‌اش چروک می‌افتد که این کیست آمده؟ بعد نیم‌رخ برمی‌گردد، بعد پشت می‌کند می‌رود. با سه عضو از اعضای بدن این مستمند را بی‌اعتنایی کرده، همین سه جا را هم داغ می‌کنند، ﴿یَوْمَ یُحْمی‌ عَلَیْها﴾ کجا؟ ﴿فَتُکْوی‌ بِها جِباهُهُمْ﴾ این پیشانی را که اوّل چروک گرفته. بعد وقتی نیم‌رخ بکند پهلو را داغ می‌کنند، وقتی پشت بکند ﴿ظُهُورُهُمْ﴾ پشت سرش را داغ می‌کنند. این سه جا را داغ می‌کنند، با همین سکه‌ای که ذخیره کرده است، با همین اسکناس؛ این اسکناس می‌شود کاغذ نسوز؛ این‌طور نیست که او وقتی وارد جهنم شد سوخته بشود. در جهنم فرمود ما درخت نسوز داریم: ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی‌ أَصْلِ الْجَحیمِ﴾، آب این درخت جهنم آتش است، با آتش این رشد می‌کند: ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی‌ أَصْلِ الْجَحیمِ﴾ همین است؛ ما حالا ندیدیم و خیلی از چیزها را ندیدیم. این کار را معاویه نقشه کشید که در جلسات خصوصی قرائت قرآن این «واو» را بردارند. آن روزها اباذر(رضوان الله علیه) در شام بود، فهمید دسیسه معاویه چیست. به مردم اعلام کرد او می‌خواهد بگوید اکتناز فقط برای اَحبار و رُهبان حرام است، برای خلفا و مسئولان نظام اسلامی حرام نیست، قصد او این است؛ من این شمشیر را از دوش خود بر نمی‌دارم مگر این که این «واو» سر جایش باشد «لا أضع السیف من عاتقی حتی توضع الواو فی مکانها».


بخشی از سخنان حضرت استاد در درس خارج فقه 15 اسفند95

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد