انسانی که می خواهد مظهر خداوند در امامت رحمت و رهبری رأفت شود یا خواهان پیروی پیامبر رحمت باشد و به اسوه بودن عاطفه فتوای علمی و عملی دهد، باید رأفت را که یک مطلب وجدانی و یافتنی است و نه گفتنی و سفارشی، در حیات خویش تجربه نماید. راستی! چه کسی باید محبّت و رحمت و عاطفه را در گوش و جان انسان زمزمه کند؟ در پاسخ باید گفت: جز خانواده که جامعهای کوچک است و تربیت صحیح آن در پرورش مدیران کارآمد اثر بسزایی دارد، هیچ کانونی نمیتواند این مسئولیت بزرگ را بردوش گیرد؛ ازاینرو تکویناً چنین پیشبینی شده است که یک زن به عنوان مظهر مهر و مجلای رأفت، آهنگِ گیرای همنوایی و همآوایی، هماهنگی، انسجام، انثناء، انعطاف و گذشت را با حضور خود گوشنواز و دلپذیر کند. پدر و مادر دو عنصرند که هیچ یک به تنهایی نمی توانند مظهر ربوبیت الهی باشند، لکن از نکاح این دو تا اندازهای یک مظهریت پذیرفتنی پیدا میشود؛ یکی منشأ رحمت و رأفت و دیگری مظهر شدّت و صلابت میگردد و از نکاح و ازدواج این دو گرمی خانواده پدید میآید و در پناه قدرت و شدت پدر و عطوفت و رحمت مادر، کودک تربیت الهی می یابد و خلیفة الله میشود.
رحمت امری ذوقی و چشیدنی است؛ نه گفتنی و شنیدنی و نیز جزو درسهای حوزه و دانشگاه نیست تا انسان با درس خواندن رئوف و مهربان شود؛ بلکه رحمت چشیدنی و هنر و فن است که انسان در چند سال، مخصوصاً هفت سال اول زندگی لحظه به لحظه آن را میچشد. کسی که در دوران نوزادی و کودکی خود طعم گوارای مهر را نچشیده است، در میانسالی پدر و مادر کهنسال خود را در خانه سالمندان اسکان میدهد و از پیامد آن هراسی ندارد. پدر و مادری که کودک خود را از عطوفت و مهر و گرمی خانواده محروم نموده، او را به مهد کودک میسپارند، کودک آن دو نیز در بزرگسالی پدر و مادر خود را به خانه سالمندان میسپرد؛ زیرا با محبت و رأفت تربیت نشده و رحمت در روح او تزریق نشده و از آن تغذیه ننموده و آن را نچشیده است
عاطفه برای کودک به اندازه تغذیه ضروری است؛ چنانکه رأفت برای سالمندان، گذشته از نیاز غذایی آنها، در حدّ یک داروی روحی لازم است و جامعهای که زن را با مرد برابر می شمرد، در حقیقت، سهم عاطفه و رأفت را پایمال میکند و آغاز مهد کودک به فرجام خانه سالمندان می انجامد.