قال الاستاذ:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله
ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین والأئمة الهداة
المهدیین سیما خاتم الأنبیاء و خاتم الأوصیاء(علیهما آلاف التحیّة و
الثناء) بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله!
مقدم اساتید
بزرگوار, حقوقدانان ارجمند را گرامی میداریم سعی بلیغ برگزارکنندگان چنین
همایش وزینی را مشکور الهی میدانیم و از تمام بزرگوارانی که با ارائه
مقالت یا ایراد مقال بر غنای این گونه از همایشها افزوده یا میافزایند
حقشناسی میکنیم و توفیق همگان را در راه احیای کلمه حق و اعلای معارف
الهی از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم و انتظار میرود که همگان مشمول ادعیه
زاکیّه ولیّ عصر(ارواحنا فداه) باشند!
تدوین قانون, تعریف قانون, بحث
درباره قانونی و مانند آن در گِرو سه اصل اصیل است اصل اول موادّ قانونی
است اصل دوم مبانیای است که این مواد از آن مبانی استخراج میشوند و اصل
سوم منابعی است که آن مبانی از آن منابع استنباط میشوند این جریان در فقه
در حقوق در اخلاق در قانون و مانند آن مطرح است اضلاع سهگانه این مثلث
عبارت از مواد, مبانی و منابعاند در اسلام این سه عنصر و اعضای سهگانه
این مثلث بسیار شفاف و روشن است که مجتهدان حقوقدان یا فقیه یا متخلّق یا
قانونشناس, موادّ قانونی یا فقهی یا اخلاقی یا حقوقی را از مبانی عقلی و
نقلی استنباط میکنند و آن مبانی را از منابع, دیگران که به منابع وحیانی
معتقد نیستند موادّ حقوقی را از مبانی میگیرند ولی مبانی را از رهاورد فکر
کوتاه خود به دست میآورند لذا تدوین قانون آنها اخلاق آنها فقه و حقوق
آنها یا منقطعالأول است یا منقطعالآخر یا منقطعالطرفین, پس اساس کار,
تأمین اضلاع سهگانه این مثلث است.
مطلب دوم آن است که منبع معرفت غیر
از منبع هویّت است منبع معرفت متعدّد است عقل است قرآن است سنّت است و
مانند آن هر کدام از این سه منبع رسمی زیرمجموعهای دارند که آنها هم به
حساب منابع معرفتی تلقّی خواهند شد ولی منبع هویّت یک ذات است و آن خدای
سبحان است یعنی ما در جهان هستی قانونگذار غیر از خدا نداریم اما
قانونشناس و دلیل قانون متعدّد است عقل است و نقل است و مانند آن,
بنابراین اگر سخن از منبع هویّت قانون است قانونگذار یک نفر است و آن
خداست ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾[1] اگر سخن از منبع معرفت است دلیلِ
قانون و سبب قانونشناسی متعدّد است. چرا منبع هویّت قانون یعنی قانونگذار
یک نفر است زیرا موضوعات را او آفرید محمولات را او آفرید پیوند موضوع و
محمول را او آفرید غیر از او کسی آفریدگار موضوع و محمول و پیوند موضوع و
محمول نیست بنابراین غیر از او کسی حقّ قانونگذاری ندارد اما قانونشناسی
مطلبی است که بهره بسیاری از انسانها قرار میگیرد پس منبع معرفت جدای از
منبع هویّت است منبع هویّت قانون, فقه, اخلاق, حقوق با توحید همراه است
منبع معرفت متعدّد است بسیاری از این امور میتوانند ما را به قانون
راهنمایی کنند یعنی قانونشناساند.
مطلب بعدی آن است که دلیل, ما را
قانونشناس میکند لذا هرگز نمیتوان گفت عقل قانونگذاری میکند چه اینکه
نمیتوان گفت ظاهر فلان دلیل نقلی قانونگذاری میکند قانونگذار خدای
سبحان است که موضوع و محمول و ربط را آفرید ولی قانونشناسی به عهده ادلّه
نقلی یا عقلی است.
مطلب بعدی آن است که عقل, دلیل شرعی است نه اینکه
اگر عقل مطلبی را ثابت کرد ما به استناد قانونِ ملازمه, حکم شرع را کشف
بکنیم بگوییم «کُلّ ما حَکم به العقل حَکم به الشرع» نیازی به این «کلّ ما
حَکم به العقل» نیست یا شاید اصلاً این صحیح نباشد اگر برهان عقلی بر مطلبی
اقامه شد همانند برهان نقلی, محتوای آن, حکم شرعی است. در اصول باید حجیّت
عقل ثابت بشود چه اینکه حجیّت کتاب و سنّت باید ثابت بشود ولی وقتی ثابت
شد که عقل, حجّت شرعی است کتاب هم حجّت شرعی و سنّت هم حجّت شرعی است تتمیم
حجیّت هیچ کدام به عهده قانون ملازمه نیست که ما بگوییم «کُلّ ما حَکم به
العقل حَکم به الشرع» و مانند آن, بلکه خود برهان عقلی, دلیل شرعی است چه
اینکه برهان نقلی هم به اصطلاح دلیل شرعی است.
مطلب دیگر آن است که عقل,
اوّلین حجّت در بین این منابع معرفتی است زیرا با برهان عقلی ثابت میشود
خدایی هست قیامتی هست وحی و نبوّت هست وحی نیازمند به معجزه است فرق معجزه و
علوم غریبه را عقل کاملاً ارزیابی میکند و میفهمد و مانند آن پس عقل
اوّلین حجّت از منابع معرفت است و عقل کشف میکند که قرآن حجّت است زیرا
معجزه است هر معجزهای حجّت است سنّت هم کلام معصوم است و کلام معصوم حجّت
است که البته این به وسیله قرآن مشخص میشود; قرآن ما را به اهل بیت ارجاع
داده است بر اساس ﴿وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ
عَنْهُ فَانتَهُوا﴾, بنابراین بیان قرآن دالّ بر حجیّت کلام معصوم است.
مطلب
دیگر آن است که حُسن و قبح را عقل به خوبی ادراک میکند البته مبانیای و
اصولی دارد که به استناد آنها ادراک میکند اگر چیزی به حُسن و قبح عقلی
رسید که حکمت عملی است عقل کاملاً میتواند به وجوب یا حرمت چنان شیئی پی
ببرد لکن همان طوری که آیات را با هم, روایات را با هم, آیات و روایات را
با هم میسنجند ادله عقلی را با هم و ادله عقلی را با نقلی در کنار هم
میسنجند تا اگر تعارضی نبود, تقیید لبّی یا تخصیص لبّی نبود و مانند آن ما
به فتوای عقل عمل بکنیم.
مطلب دیگر آن است که چون قانونگذاری مخصوص
خدای سبحان است و عقل, قانونشناس است ممکن است در قانونشناسی با سایر
ادله هماهنگ نباشد که باید با آن مبدأ نهایی اینها را هماهنگ کرد. در جریان
ولایت فقیه مستحضرید که در حقیقت, فقاهت و عدالت, ولایت دارد شخص ولایت
ندارد آنچه ولایت دارد مکتب است فقاهت, ولایت دارد و عدالت. قلمرو ولایت
فقاهت و عدالت هم محدود است در بخش فتواست در بخش قضاست و در بخش حکمهای
ولایی. در بخش فتوا هر چه را که فقیه جامعالشرایط فتوا داد عمل به آن هم
بر خودش و هم بر جامعه واجب است در بخش قضا هر حکمی را که فقیه
جامعالشرایط به عنوان قضا صادر کرده است عمل به آن حکم قضایی بر همگان
واجب است حتی بر خود فقیه, فتوا صادر کرده است عمل به آن فتوا بر همگان
واجب است حتی بر خود فقیه, حکم ولایی صادر کرده است نظیر مرحوم میرزای
شیرازی(رضوان الله تعالی علیه) عمل به آن حکم ولایی واجب است و نقض آن حرام
است حتی بر خود فقیه, بنابراین آنچه ولایت دارد فقاهت است و عدالت این طور
نیست که بیش از این سه قلمرو برای فقیه سِمتی باشد یا در این سه قلمرو
فقیه از سایر مردم ممتاز باشد که مثلاً فتوایی بدهد عمل به فتوا بر همگان
واجب باشد بر او نباشد یا حکم قضایی صادر کند عمل به آن حکم بر دیگران واجب
باشد بر او واجب نباشد یا حکم ولایی صادر کند و عمل به آن حکم بر دیگران
واجب باشد و بر ایشان واجب نباشد زیرا اطلاق حرمت رد شامل خود فقیه هم
میشود اما در مسائل مشورتی مسئلهاش از مسئله ولایت جداست در جریان حُسن و
قبح اگر یک قانونشناس محدودهٴ کار را از نظر زمان و زمین و عصر و مصر خوب
ارزیابی کند قانون را به خوبی بشناسد مصلحت را به خوبی بشناسد ضرورت را به
خوبی درک کند همین معرفتِ او باعث میشود که محتوای آن بشود شرعی دیگر
نیازی به یک قانون ملازمه نیست که «کُلّ ما حَکم به العقل حَکم به الشرع»
داشته باشیم بلکه در اصول ثابت میشود که عقل حجّت است اگر در اصول ثابت شد
برهان عقل حجّت است و در فلان موضع عقل چنان مصلحت دید و حکم صادر کرد آن
میشود حجّت شرعی, بنابراین نیازی به مسئله «کُلّ ما حَکم به العقل حَکم به
الشرع» نیست خود همین یک حکم شرعی است.
مطلب دیگر آن است که آنچه به
جهانبینی برمیگردد به اصول اعتقادی برمیگردد به احکام ثابت عبادی
برمیگردد به خطوط کلی معاملات برمیگردد اینها جزء اصول ثابت است موضوعات
متغیّره خواه بین دولتمردها یا ملّت و دولت یا ملّت با ملّت اینها کاملاً
قابل تغییر است قابل تبدیل است قابل کم کردن است قابل زیاد کردن است و
مانند آن که حوزه متغیّرات از حوزه ثابتات کاملاً مشخص است این بیان نورانی
امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) که فرمود: «إنّما علینا أن نلقیَ
إلیکم الأصولَ و علیکم أن تُفَرِّعوا»[2] و بیان امام رضا(صلوات الله و
سلامه علیه) که فرمودند: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع»[3] همین
است. اجتهاد پویا در این است که انسان, روشمندانه منابع را بشناسد مبانی
را بشناسد موضوع مسئله را ارزیابی کند و حکمش را استنباط کند یکی از
مهمترین راههای اجتهاد صحیح آن است که انسان صورت مسئله را خوب بررسی کند
وقتی صورت مسئله را بررسی کرد این صورت, لوازمی دارد ملزوماتی دارد
ملازماتی دارد آنگاه از هر راهی میتواند مطلب خود را ثابت کند بنابراین
تاکنون روشن شده است که عقل منبع معرفت است نظیر نقل و اوّلین حجّت که
میتواند حجیّت نقل را ثابت کند عقل است منتها عقل در کنار نقل و نقل در
کنار عقل باید کاملاً همآوا و هماهنگ باشند یا مخصّص لبّی یکدیگرند یا
مخصّص لفظیِ یکدیگر اگر عقل مطلبی را ثابت کرده است نمیتواند بگوید چون من
مطلب را ثابت کردم کاری به نقل ندارم چه اینکه اگر نقل مطلبی را ثابت کرده
است نمیتواند بگوید که من در این مطلب خودکفا هستم در حالی که عقل هم در
کار است. بنابراین روشن شد که منبع معرفت چیست منبع هویّت چیست و عقل
قانونشناس است نه قانونگذار و عقل اوّلین حجّت است برای اینکه به وسیله
عقل, وحی ثابت میشود و حجیّت قرآن و روایات ثابت میشود و عقل هم اگر
مطلبی را کشف کرده است همان مطلب حجّت شرعی است و مطلب دینی خواهد بود و
جریان ولایت فقیه هم در سه حوزه است بازگشتش هم به ولایت فقاهت است نه شخص و
در حقیقت مکتب است که والی جامعه است جامعه اگر بداند که بازگشت ولایت
فقیه به ولایت فقاهت است بیش از گذشته از آن حمایت میکند این بیان کوتاه و
مختصری بود که انشاءالله در فرصتهای مناسب ممکن است بحث بازتر و گویاتر
مطرح بشود.
مجدّداً مقدم همه شما بزرگواران و اساتید و حقوقدانان را
گرامی میدارم و امیدوارم خدای سبحان همه شما را مشمول عنایت ویژه ولیّ
عصر(ارواحنا فداه) قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سورهٴ انعام, آیهٴ 57; سورهٴ یوسف, آیات 40 و 67.
[2] . وسائل الشیعه, ج27, ص61 و 62.
[3] . وسائل الشیعه, ج27, ص62.