قال الاستاذ: (بخشی از سخنان خضرت استاد در دیدار با مسئولین وزارت اقتصاد)
{ قرآن بر سر با نفرین علی (علیه السلام)/بعضی ها فقط به درد دعای کمیل میخورند!!/اداره مملکت یعنی اداره مملکت!!/منتها کسی میخواهد که از این استعداد حداکثر بهره را ببرد./ لازمه اقتصاد مقاومتی/ چگونگی اخذ مالیات }
مسئله اقتصاد بعد از اعتقاد جزء مهمترین عناصر استقلال سیاسی یک مملکت است وقتی شما(مسئولین وزارت اقتصاد) عهدهدار دریافت مالیات هستید این مالیات بر درآمد است باید راه درآمد را هم ـ انشاءالله ـ به ملّت بزرگ و بزرگوار ایران اسلامی ارائه کنید تا در تحصیل درآمد هم تلاش و کوشش بکنند و آنگاه آنها مشتاقانه این مالیات را بپردازند.
اقتصاد مقاومتی یک ستون فقرات میخواهد و آن دین است برخی از این جانبازان عزیز نزدیک سی سال است که به عنوان قطع نخاعی در آسایشگاه هستند که من یک بار رفتم به عیادت اینها بلکه به زیارت اینها بعد آمدم کنار و قدری گریه کردم و بعد دیگر رویم نشد بروم به عیادت اینها! اینها مردان الهیاند اینها به مراتب قویتر از شهدای صدر اسلاماند این روحیه این کشور را حفظ میکند اما مادامی که ما با عُرضه نه بیراهه رفته باشیم نه راه کسی را بسته باشیم! اما اگر اختلاس و امثال آن پیش بیاید اگر ـ خدای ناکرده ـ فشاری بیاید تحملش سخت است برای اینکه اقتصاد مقاومتی, ستون مقاومت میخواهد ستون مقاومت هم همان اعتقاد است، وقتی کسی این فساد را ببیند این ناهنجاری را ببیند خب تحمل نمیکند, بنابراین ما باید مواظب باشیم که بعضیها فقط به درد دعای کمیل میخورند در برابر جنگها و حملهها نمیتوانند بایستند ما اگر توانستیم اقتصاد مقاومتی را در کنار اعتقاد پیوند بزنیم راه درآمد را توسعه میدهیم بعد مالیات میگیریم حقّ مشروع دولت هم است مردم هم کاملاً جانانه تسلیم میکنند اگر هم یک وقت نبود, همه تحمل میکنند اما اگر باشد و نابسامان باشد تحملپذیر نیست!
در
همین راستا مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی بیانی را از وجود مبارک
پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکنند که وجود مبارک پیغمبر به خدای
سبحان عرض میکند «اللهمّ بارک لنا فی الخبز و لا تفرّق بیننا و بینه فلولا الخبزُ
ما صُمنا ولا صَلَّیْنا ولا أدَّینا فرائضَ ربِّنا عزّوجلّ» یعنی خدایا بین ما و
نان ما جدایی نینداز منظور از نان, اقتصاد است نان یعنی اقتصاد مملکت عرض کرد خدایا
بین مسلمانها و نان آنها, اقتصاد آنها جدایی نینداز زیرا اگر بین مسلمین و نان
آنها جدایی افتاد دیگر دینداری مشکل است بنابراین ما قبل از اینکه از درآمد, مالیات
بگیریم باید راه تحصیل درآمد را هموار کنیم نباید بگوییم ما مسئول گرفتنیم دیگری
مسئول تغییر است هر دو یک واقعیت است این گردهماییها این مشورتها این شورای
اداریها برای همین است که انسان با هماهنگی کشور را اداره کند اگر ما مشکلی دیدیم
به مسئولان دیگر هم گزارش بدهیم طوری باشد که دیگر کسی در کارخانه را نبندد و
عدهای از کارگرها را بیرون بکند.
آن اعتقاد است که اصل است از صدر اسلام تاکنون هم همین طور
بود حالا نیازی به تاریخ گذشته ندارد این جنگ ده ساله را ـ برای اینکه هشت سال دفاع
مقدس بود دو سال جنگ داخلی بود ـ مردم تحمل کردند و این به سبب اعتقاد بود و اما
اگر ـ خدای ناکرده ـ این اعتقاد آسیب ببیند, ببینند با دین دارد بازی میشود اگر
آدم آن اصل را آن ستون فقرات را از دست داد به آدمِ کمرشکستهای که ستون فقراتش را
از دست داد با نصیحت نمیشود گفت قیام کنید؛ انسانِ کمرشکسته، با سخنرانی بلند
نمیشود باید حواسمان جمع باشد!
بیان نورانی حضرت
امیر(سلام الله علیه) این است که «مَن وجدَ ماءً و تُراباً ثم افتقر فأبعده
الله» فرمود کشوری که آب دارد خاک دارد مع ذلک فقیر و محتاج باشد خدا آن را از
رحمت دور بدارد این نفرین علی است!
نفرین علی دیگر به مراتب بالاتر از دعای ماست صریح فرمود: «مَن وجدَ ماءً و
تُراباً ثم افتقر فأبعده الله» ملّتی که آب دارد خاک دارد ولی محتاج است خدا او را
از رحمت خود دور کند! حالا شما بیا قرآن به سر بکن در برابر نفرین علی، نمیشود!
این ملت, ملت بزرگی است و اسلام اینها را بزرگ کرده این استعداد را دارد منتها کسی میخواهد که از این استعداد حداکثر بهره را ببرد. داستانی است که معروف است عمرو بن مَعدی کرب از سلحشوران بنام بود شمشیری داشت به نام صمصامه, صمصامه عمرو بن مَعدی کرب در جنگها معروف بود خلیفه وقت از او خواست که شما این صمصامه را این شمشیر برنده را برای من بفرستید او فرستاد آن خلیفه چند بار آزمود دید که این شمشیر خیلی کارآیی ندارد و کارآمد نیست برای او نامهای نوشت که این شمشیر آنطور که شهرت دارد نیست او در جواب این مضمون را نوشت که «بَعثت إلیک بالسیف لا بالساعد» من شمشیر دادم بازو که ندادم! بازوی عمرو بن مَعدی کرب میخواهد که از این شمشیر حداکثر استفاده را ببرد. ایرانی منهای اسلام همان شمشیر معدی کرب است ایرانیِ با اسلام همان بازوست.
بنابراین ما باید دو کار کنیم یکی اعتقاد را که آن ستون اصلی است حفظ کنیم یکی اقتصاد را که یک ستون فرعی است حفظ کنیم اگر ما میشنویم فلان کارخانه کارگرها را بیرون کردند باید راهحل پیدا کنیم یا فلان کارخانه در آستانه تعطیلی است باید راهحل پیدا کنیم.