اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة
المهدیین سیما خاتم الأنبیاء و خاتم الأوصیاء(علیهما آلاف التحیّة و الثناء) بهم
نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله!
مقدم شما مهمانان بزرگوار، علاقهمندان به قرآن و عترت در مسابقات قرآنی را گرامی
میداریم و از حضور فرهیختگان داخل و خارج حقشناسی میکنیم و از سازمان فعالیتهای
قرآنی جهاد دانشگاهی متشکّریم! این توفیق را ذات اقدس الهی به این سازمان عزیز عطا
کرد تا دانشجویان داخل و خارج را در کنار مائده و مأدبه قرآن کریم دعوت کند سعی
بلیغ همه شما ـ انشاءالله ـ مشکور الهی باشد و حشر همه شما با قرآن و عترت باشد!
برای معرفی قرآن کریم از دو عامل اساسی باید استفاده کرد یکی قرآن ناطق و دیگری
قرآن صامت، قرآن صامت همین کتاب الهی و آسمانی است که جوامع بشری در محضر آن هستند
و قرآن ناطق، اهل بیت عصمت و طهارتاند که طبق حدیث معروف ثقلین، وجود مبارک رسول
گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) آنها را عِدل قرآن کریم معرفی
کرد[1]. در ایام سالگرد ششمین امام معصوم، وجود مبارک امام صادق(صلوات الله و سلامه
علیه) هستیم که بسیاری از ائمه اهل سنّت از محضر آن حضرت استفادهها و فیضها
بردند، این امام صادق که قرآن ناطق است سهم تعیینکنندهای در معرفی قرآن کریم دارد
مانند سایر اهل بیت(علیهم السلام). خداوند قرآن را گذشته از اینکه به نور[2] و فارق
بین حق و باطل[3] معرفی کرد قرآن را به عنوان شفا به ما معرفی کرد؛ نه به عنوان
دارو و دوا، به عنوان شفا؛ نفرمود «و ننزّل من القرآن ما هو دواء» فرمود:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾[4]
ممکن است بیماری دارویی را مصرف کند و درمان نشود ولی ممکن نیست با آمدن شفا او شفا
پیدا نکند هر جا قرآن رفت شفا هم یقیناً میرود و اگر کسی با قرآن رابطه صوری داشت
و درمان نشد برای آن است که قرآن را نپذیرفت نکول قلبی با قبول زبانی جمع نمیشود
اگر کسی قلباً نکول کرد و زبانی قبول کرد این دارو را مصرف نکرده است و شفا پیدا
نمیکند فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ اگر
قرآن شفاست باید مشخص کند که بیماری چیست (یک) بیماران کداماند (دو) راه درمان
چیست (سه) آنگاه مشخص میشود که قرآن شفاست. واژه ﴿مَرَضٌ﴾ دوازده بار و واژهٴ
﴿مَرَضاً﴾ یک بار در قرآن کریم ذکر شد و همه این موارد مربوط به مرضهای اعتقادی،
سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و مانند آن است که اگر جامعهای بخواهد متمدّن شود
باید بداند که تمدّن آن در تدیّن آن است و اگر تدیّن نبود این بیماریهای فراگیر،
او را درهم میکوبد. اینکه تقریباً در حدود سیزده بار مرض را ذکر کرده است و آن را
به مسائل اعتقادی و اخلاقی و مانند آن اختصاص داد معلوم میشود قرآن میخواهد جامعه
را شفا بدهد یعنی سلامت و آسایش و آرامش جامعه را تأمین کند (اولاً) بعد آن را راه
ببرد (ثانیاً) به مقصد آشنا کند (ثالثاً) اگر لایق بود مقصود را به او نشان بدهد
(رابعاً) اکثری مسافران الهی حداکثر آن است که به مقصد برسند اما شهود مقصود در آن
مقصد بهره اوحدی از سالکان الهی است.
به هر تقدیر اینکه قرآن کریم مرض را معرفی کرد و بعد فرمود قرآن شفاست برای اینکه
میخواهد جامعه برین بسازد نه تنها خاورمیانه بیدار را به مقصد برساند بلکه جهان
خفته را بیدار کند (اولاً) و آنها را به مراحل یاد شده برساند (ثانیاً) چون فرمود
این کتاب ﴿ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾[5] است ﴿لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾[6] است دو اصل
همگانی و همیشگی، دوام و کلیّت را در آغاز و انجام این کتاب شما مشاهده میکنید این
قرآن کلّی است و دائم، همگانی است و همیشگی، برای هر نسل در هر عصر و مصر این کتاب
باید داروی جهانی و شفای جهانی باشد. اما واژههای ﴿المَرِیضِ﴾ ، ﴿مَرِیضاً﴾ ،
﴿مَرْضَی﴾ و ﴿المَرْضَی﴾ هم مجموعاً ده بار در قرآن کریم ذکر شدند و آن مربوط به
این است اگر کسی در وضو مشکل داشت در نماز و روزه مشکل داشت در حج و جهاد مشکل داشت
چگونه تبدیل بشود وضویش به تیمّم یا نماز ایستادهاش به نشسته یا نایب گرفتن در حج
و مانند آن اما اساس و جنبه محوری شفای قرآن، تشخیص مرض و درمان آن مرض است جامعه
اگر بیمار بود هرگز توان پیشرفت را ندارد وقتی درمان شد آنگاه راهنماییاش میکنند
که چگونه ترقّی کند. مطلبی را که قرآن ناطق ـ وجود مبارک امام صادق(علیه آلاف
التحیّة والثناء) ـ فرمود، فرمود خدای سبحان یک حجّت یکجانبه دارد و یک حجّت
دوجانبه، حجّت یکجانبه خدا بر خلق، وحی و نبوّت و رسالت انبیاست که از طرف خدا
پیام میآورند و جوامع بشری باید آن پیام را درک کنند (اولاً) باور کنند (ثانیاً)
متخلّق بشوند (ثالثاً) عمل کنند (رابعاً) بعد از عمل کردن، مآثر و آثارش را به
دیگران منتقل کنند (خامساً) اما حجّت دیگر مشترک است بین خلق و خالق یعنی هم خدا
میتواند احتجاج کند هم بشر میتواند احتجاج کند فرمود: «حجة الله علی العباد النبی
و الحجّة بین العباد و بین الله العقل»[7] از طرف خدا که حجّت یکجانبه است وحی است
که راهنمایی را به عهده دارد اما حجّت مشترک که هم خدا میتواند احتجاج کند هم بشر
میتواند احتجاج کند عقل است و این عقل را ذات اقدس الهی به بشر اعطا کرده است. عقل
آن است که بتواند در بخش اندیشه زانوی وهم و خیال را عِقال کند عقل آن است که
بتواند در بخش انگیزه زانوی شهوت و غضب را عقال کند آن که نتواند از دست وهم و
خیالش برهد او وهّام و خیّال است نه عاقل آن که نتواند شهوت و غضب را رام کند او
مُشتهی و غضبان است نه عاقل. خدا عقل را داد که زانوی خیال و وهم را در بخش ادراک و
اندیشه، عقال ببندد تا وهم و خیال چموشی و جموحی نکنند و زانوی شهوت و غضب را در
بخش عمل ببندد تا جموحی و چموشی نکنند. اینکه فرموده: «اِعْقَل و توکّل»[8] اینکه
گفته شد: «با توکّل، زانوی اُشتر ببند»[9] آن زانوبند شتر چموش و جموح را
میگویند عِقال اگر کسی نتواند زانوی خیال و وهم و شهوت و غضب را ببندد عاقل نیست
او سفیه است. شما میبینید قرآن کریم کسانی که گرفتار رباگیری و ربادادن هستند را
دیوانه میداند فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ
کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[10] با اینکه
برخی مسئله ربا را رشد اقتصادی میدانند اما قرآن میگوید این ربا جنون است و جامعه
را از پا در میآورد آن قرضالحسنه است که جامعه را در اقتصاد، پویا میکند.
بنابراین عقل چیزی است و وهم و خیال چیز دیگر است و شهوت و غضب چیز دیگر. وجود
مبارک امام صادق که خود عقل مُمثّل بود فرمود حجّت بین خدا و خلق خدا عقل است عقل
آن است که نه گرفتار وهم و خیال است نه گرفتار ظنّ، ظن و خیال و گمان و قیاس و وهم،
همه را چماله و مچاله میکند و به دور میاندازد فقط برهانی میاندیشد از دام و
دانه شهوت و غضب هم میرهد و الهی میاندیشد؛ این عقل که در بخش علم، برهانی است و
در بخش عمل، خالص و پرهیزکار است، حجّت خداست این میتواند با خدا سخن بگوید و خدا
هم با او سخن میگوید امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) فرمود این برهان، برهان
مشترک و این حجّت، حجّت مشترک است خدا میتواند براساس عقل استدلال کند که من هر چه
لازمه هدایت بود گفتم و تو بیراهه رفتی عقل میگوید اگر پیامبرانی نباشند همین
انسان با خدا در صحنه قیامت به محاجّه برمیخیزد و علیه دستگاه حکومتی خدا میتواند
ـ معاذ الله ـ برهان اقامه کند در سورهٴ مبارکهٴ نساء فرمود انبیا را ما فرستادیم
مرسلین را فرستادیم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ این برهان نبوّت عام است
فرمود انبیا آمدند پیام الهی را آوردند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ
حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[11] اگر انبیا نمیآمدند و پیام الهی را نمیآوردند ممکن
بود همین بشر در قیامت به خدا اعتراض کند و علیه عدل الهی احتجاج کند بگوید خدایا
تو که میدانستی ما با مردن از پوست به در میآییم نه اینکه بپوسیم ما بعد از مرگ
به چنین صحنهای میآییم چرا راهنما نفرستادی چرا دین و مکتب نفرستادی؛ فرمود ما
انبیا فرستادیم راهنما فرستادیم تا بشر در قیامت علیه خدا عاقلانه و خردمندانه و
حکیمانه برهان اقامه نکند تا به ما اعتراض نکند که ما از بعد از مرگ بیخبر بودیم
تو که باخبر بودی چرا راهنما نفرستادی ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ
حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ این کلمه ﴿بَعْدَ﴾ که ظرف است مفهوم ندارد ولی چون در
مقام تهدید است مفهوم دارد یعنی اگر وحی نمیآمد بشر حقّ احتجاج داشت عاقلانه
احتجاج میکرد و دستگاه الهی محکوم میشد ولی وقتی انبیا آمدند بشر قدرت احتجاج
ندارد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾[12] بنابراین عقل اگر برهانی شد اگر
بر اساس حکمت و کلام بود اگر وهمزده و خیالآلود نبود اگر شهوتزده و غضبآلود
نبود میشود حجّت خدا اگر حجّت خدا بود چه در دنیا چه در آخرت، بین خدا و خلق معیار
است. این بیان بلند امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) است این دین را عقلانی
میکند جامعه را عقلانی میکند اگر جامعه عقلانی شد و دین عقلانی شد هم جهانی شدنش
دشوار نیست و هم گسترش آن برای تمام طبقات قابل هضم و حل است. همین امام
صادق(صلوات الله و سلامه علیه) فرمود عقلی که خدا به شما داد توان آن را دارد که
ناسخ و منسوخ را فرق بگذارد عام و خاص را فرق بگذارد مطلق و مقیّد را فرق بگذارد
مُجمل و مبیّن را فرق بگذارد متشابه و محکم را فرق بگذارد ما که از طرف خدا سخن
میگوییم «إنّما علینا أن نُلقِیَ الیکم الأصول» اما «و علیکم أن تُفَرِّعوا»[13]
این اختصاصی به مسئله فقه اصغر ندارد در فقه اوسط و در فقه اکبر یعنی اخلاق و حکمت
و فلسفه و کلام هم راه دارد فرمود از طرف صاحب شریعت، اصول کلی بیان میشود و شما
باید مجتهدانه تا روز قیامت فروع فراوانی را از این اصول استنتاج کنید خود عمل کنید
و به جامعه منتقل کنید. آنچه وظیفه همه ما حوزویان و دانشگاهیان مخصوصاً شما عزیزان
دانشجویی که با کوشش جهاد دانشگاهی به این سعادت بار یافتید، آن است که بیماریهای
فردی و اجتماعیمان را ارزیابی کنیم و خود را بر قرآن عرضه کنیم با این ترازو،
روزانه رابطه داشته باشیم خود را بعد از عرضه، توزین کنیم بسنجیم سبکساری خود را
کنار بگذاریم وزین بشویم تا ماندگار باشیم هیچ کس مایل نیست که بپوسد و از بین برود
همه ما علاقهمندیم که بمانیم ولی بقا و ماندن برای کسی است که مظهر «هو
الباقی»[14] باشد تنها کسی مظهر «هو الباقی» است که حرف «هو الباقی» را بفهمد
و باور کند و عمل کند و منتشر کند و آن عالمان دیناند که وجود مبارک امیر
مؤمنان(سلام الله علیه) فرمود: «العلماءُ باقون ما بَقی الدّهر»[15] خب اگر ما
میتوانیم تا دنیا هست بمانیم بعد از مرگ هم که دیگر خبر از زوال و امثال اینها
نیست بعد از دنیا هم دیگر خبر از پوسیدگی نیست پس ما میشویم مظهر «هو الباقی»،
مظهر «هو الباقی» کسی است که حرف «هو الباقی» را خوب درک کند خدای سبحان اگر
باقیِ محض است و ما را برای بقا آفرید راهش را هم به ما نشان داد که آن درمان
بیماریهای ماست بیماریهای ما را مشخص کرد راه علاج را مشخص کرد تا ما بشویم سالم
وقتی سالم شدیم به ما علم کتاب و حکمت یاد میدهد وقتی علم کتاب و حکمت به ما داد
آن مفهوم ما را و ذهنی ما را عینی میکند و معقول ما را مشهود میکند اگر جناب
سنایی فرمود: «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش»[16] از همین راه گرفته است و اگر
جناب مولوی میگوید:
یک حمله مردانه مستانه بکردیم تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم[17]
همین است شما عزیزان دانشجو مثل عزیزان حوزوی اگر بخواهید در علم تلاش و کوشش کنید
کمتر به مقصد میرسید آنها به مقصد میرسند که با یک حمله مردانه مستانه از علم به
معلوم برسند اگر سنایی گفت: «از علم به عین آمد و زگوش به آغوش»[18] و اگر مولوی
گفت «تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم» در اثر درمان پیدا کردن است. نمونههایی
از بیماریها را قرآن کریم شرح داد راه درمانش را هم مشخص کرد مثلاً اگر کسی با
اینکه تمکّن دارد و میتواند غریزه را از راه صحیح اداره و تأمین کند، به نامحرم
نگاه کند در فرهنگ قرآن چنین انسانی مریض است در سوره مبارکه احزاب به زنان
پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) دستور داد که ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ
بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ
مَعْرُوفاً﴾[19] به زنها فرمود شما با مردها مردانه حرف بزنید اگر خواستید با مرد
حرف بزنید آهنگین سخن نگویید رقیق حرف نزنید رقیقانه و زنانه سخن نگویید اگر زنانه
سخن گفتید آن مردی که مریض است طمع میکند معلوم میشود طمع به نامحرم مرض است و
قرآن برای شفای این مرض آمده معلوم میشود بیعفّتی مرض است نگاه به حریم و حرمت
غیر، مرض است و باید درمان شود این مرض اخلاقی است. درباره مرض سیاسی در سوره
مبارکه مائده به وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء)
فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ
نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ
أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ
نَادِمِینَ﴾[20] فرمود نظام اسلامی مستقر شد حکومت اسلامی مستقر شد رهبر مسلمانها
حکومت را به دست گرفت ولی عدّهای ارتباطشان با بیگانه برقرار است منتظرند ببینند
بیگانه چه میگوید منتظرند نقطه ضعفی در داخله حوزه اسلامی رخنه کند اینها فوراً
گزارش بدهند فرمود آنها که مرض سیاسی دارند اینها ارتباطشان با بیگانه است میگویند
شاید نظام اسلامی فرو پاشید شاید جامعه اسلامی آسیب دید ما چرا ارتباطمان را با
بیگانهها قطع کنیم این مرض سیاسی را در سوره مائده مشخص کرد.
شما عزیزانی که از کشورهای دیگر آمدید مستحضرید که الآن به برکت نظام الهی،
خاورمیانه بیدار شد این بیداری را باید ارج نهاد مبادا دیگری دوباره این ملّت بیدار
را بخواباند یا بیجا ببرد فرمود گرایش به کفار گرایش به بیگانگان مرض است و قرآن
آمده برای شفای این مرض. استقلال، صحّت است، امنیّت، صحّت است، امانت، صحّت است،
آزادی، صحّت است، طهارت و عقل و عدل، صحّتاند سلامتاند آسایشاند آرامشاند و
ارتباط با بیگانه مرض است این مرض را قرآن شفا میدهد شفای آن به این است که
موحّدانه به سر ببرید بگویید نه شرق و نه غرب، نه نظام سرمایهداری کاپیتال نه نظام
سوسیال و کمونیستی شرق این مرض را قرآن در سوره مائده مشخص کرد بعد راهحل هم نشان
داد. درباره آنها که اراجیف منتشر میکنند و جامعه را لرزان میکنند فرمود
﴿وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ﴾[21]
درباره آنها که منافقانه در بخشهای اعتقادی به سر میبرند فرمود: ﴿فِی قُلُوبِهِمْ
مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[22] این سیزده بار مرض را درباره عقیده بد،
اخلاق بد، گرایش سیاسی بد، گرایش فرهنگی ناروا، گرایش اخلاقی ناپسند ذکر کرد آنگاه
فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾ شما عزیزان که
حافظ قرآن هستید ـ انشاءالله ـ قرآن حافظ شما و مملکت شما باشد ولی اگر بدانید
چقدر این کتاب شیرین است این معارف لذیذ است اگر لذّت درک قرآن را کسی بچشد هرگز
لذّت تن را لذیذ نمیداند. حفظ قرآن، خواندن قرآن، همه اینها نور است ولی اوّلین
وظیفه ما این است که خود را بر قرآن عرضه کنیم ببینیم سالمیم یا سالم نیستیم مثلاً
کسی حرارتسنج دارد درجه حرارت بدن خودش را مشخص میکند معلوم میشود که سالم است
یا مریض و همچنین در سایر مسائل؛ ما اول باید ببینیم مریضیم یا سالم و اگر بیمار
بودیم راه درمانمان چیست و اگر درمان پیدا کردیم چگونه این راه را ادامه بدهیم.
یکی از پیشنهادهای من بعد از عرض ارادت این است که این دعای ختم قرآن وجود مبارک
امام سجاد امام چهارم پیروان قرآن و عترت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که بسیاری
از فضایل قرآن را مشخص کرد اولاً این را ترجمه کنند بعد آن خطوط کلی استخراج شود و
در دسترس همه شما آقایان قرار بگیرد که قرآنشناسی را از این راه شروع کنید چون بعد
از خود قرآن بهترین کسانی که میتوانند قرآن را معرفی کنند کسانیاند که عِدل
قرآناند. من مجدّداً مقدم شما مهمانان بزرگوار را ارج مینهم از جهاد دانشگاهی
حقشناسی میکنیم از همه کسانی که در برگزاری این مسابقه وزین تلاش و کوشش کردهاند
سپاسگزاریم از خدای سبحان مسئلت میکنیم که اجر همه شما را در سایه عنایت ولیّاش
مضاعف قرار بدهد و دعای ولیّ عصر را شامل همه شما قرار بدهد تا پیروزمندانه با
قرآن باشید و با دست پر به کشورهایتان برگردید و این بیداری اسلامی را ارج بنهید و
مبلّغ الهی باشید تا روزی برسد که این نظامهای الهی به صاحب اصلی و اصیلشان
برگردد!
پروردگارا این ادعیه را در حقّ همه مستجاب بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، ملت و مملکت ما را در سایه ولیّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدای انقلاب و جنگ را با انبیا محشور بفرما!
خطر بیگانگان مخصوصاً استکبار و صهیونیسم را به خود آنها برگردان!
مسلمانهای مظلوم فلسطین و سایر کشورهای ستمدیده را از سلطه بیگانگان نجات مرحمت
بفرما!
پایان امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . الامالی (شیخ صدوق)، ص 415.
[2] . سورهٴ نساء، آیهٴ 174.
[3] . سورهٴ بقره، آیهٴ 185؛ سورهٴ آلعمران، ایه 4؛ سورهٴ فرقان، آیهٴ 1.
[4] . سورهٴ اسراء، آیهٴ 82.
[5] . سورهٴ مدثر، آیهٴ 31.
[6] . سورهٴ فرقان، آیهٴ 1.
[7] . الکافی، ج 1، ص 25.
[8] . شرح نهجالبلاغه (ابن ابی الحدید)، ج 11، ص 201.
[9] . مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش 45.
[10] . سورهٴ بقره، آیهٴ 275.
[11] . سورهٴ نساء، آیهٴ 65.
[12] . سورهٴ انفال، آیهٴ 42.
[13] . مستطرفات السرائر (محمد بن ادریس حلی)، ص 575.
[14] . معانی الاخبار، ص 38.
[15] . نهجالبلاغه، حکمت 147.
[16] . دیوان سنایی، غزل 209.
[17] . دیوان شمس تبریزی، غزل 1481.
[18] . دیوان سنایی، غزل 209.
[19] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 32.
[20] . سورهٴ مائده، آیهٴ 52.
[21] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 60.
[22] . سورهٴ بقره، آیهٴ 10.