به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی
به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی

درس اخلاق 10مهر92

قال الاستاذ:
مردگان را به لا اله الا الله قسم دهید خبری از آنطرف به شما دهند!! .....  این چنین نیست که ما بگوییم «کانرا که خبر شد خبری باز نیامد»خیر، آن را که خبر شد خبری هم باز آمد، حالا ما نتوانستیم استخبار کنیم.....
فرمایشات اخلاقی حضرت استاد در جلسه درس خارج فقه10مهر92 که عینا تقدیم می شود

 



قال الاستاذ:
.....حالا چون روز چهارشنبه است یک مقدار بحث‌هایی که قبلاً داشتیم از آنها هم یادی کنیم. این روایت نورانی را از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که در صحنه قیامت که اعمال را می‌سنجند، مرکب عالم را با خون شهید می‌سنجند و وزن مرکب عالم سنگین‌تر از خون شهید است ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ که با حق سنجیده می‌شود، آن حقی که در خون شهید است با حقی که در مرکب عالم است این دو با هم سنجیده می‌شوند. در آن حدیث که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد دارد که مرکب عالم سنگین‌تر از خون شهید می‌شود، وزن مداد عالم سنگین‌تر از وزن دم شهید است این در آن حدیث نورانی هست. آنچه که در مباحث فقهی و مانند آن تاکنون مطرح می‌شد، اینها هم در مباحث اخلاقی و حقوقی هم مطرح است.




درست است که کشف حقیقی اعمال در قیامت است اما نموداری از آنها را ما در دنیا می‌توانیم بفهمیم. الآن کسی نماز ظهر و عصر خود را خوانده این می‌تواند بفهمد که این نماز مقبول خداست یا نه، یک صحت داریم که حکم فقهی است که اگر واجد شرایط و اجزا بود و مصون از موانع بود این نماز صحیح است و اعاده و قضا ندارد، این معنای صحت است که حکم فقهی است، اما قبول چیز دیگر است که حکم کلامی است؛ آیا مقبول حق هم شد یا نه؟ آن قبول کامل در قیامت است که انسان آن روز می‌فهمد؛ ولی آن مقدار قبولی که مربوط به دنیاست خود انسان هم می‌تواند بفهمد، برای اینکه خدای سبحان تنها نفرمود نماز بخوانید، بلکه نماز را معرفی کرده و فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ﴾ نماز این است که جلوی بدی را بگیرد. انسان اگر نماز ظهر و عصر را خواند تا غروب چند تا امتحان پیش آمد و او چشم، گوش، زبان، قلم، بنان و بیان خود را به لطف الهی حفظ کرد، این باید خدا را شاکر باشد که نماز او مورد قبول است، باید شکر کند که نماز ظهر و عصر من قبول شد، برای اینکه چند تا امتحان پیش آمد و من سرفراز بودم و اگر خدای ناکرده چند تا امتحان پیش آمد این نتوانست زبان و چشم و دست و پای خود را کنترل کند این باور کند که نماز او مقبول نشد، گرچه صحیح است. آن تشخیص کامل مربوط به معاد است، اما آثاری که ذکر کردند بالأخره آدم می‌تواند بفهمد، این مقدار هست. جریان وزن خون شهید و همچنین وزن مرکب عالم اینها آن حقیقتی دارد که ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «و الوزن حقٌ». مرتب ملاحظه فرمودید که این آیه سوره «اعراف» نمی‌فرماید که وزن در قیامت هست، می‌فرماید وزن حق است، ما در میزان، در ترازو سه اصل داریم: یک میزان و ترازوست دو کفه دارد که در یک کفه وزن و در کفه دیگر موزون می‌گذارند. کسی بخواهد یک نان تهیه کند چکار می‌کند؟ سنگ را در یک کفه می‌گذارند و نان را در کفه دیگر می‌گذارند سپس اینها را با هم می‌سنجند. در قیامت سنگ و آهن و دماسنج و «میزان الحراره» و اینها نیست، یک طرف ترازو حقیقت است و یک طرف ترازو نماز و روزه و اعمال و عقاید و اخلاق ما، ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه «والوزن حقٌ» وزن؛ یعنی «ما یوزن به شیء» در دنیا وزن سنگ است، اگر ما بخواهیم پارچه را بسنجیم وزن آن همان متر است، حرارت بدن را بسنجیم وزن آن همین «میزان الحراره» است، دمای هوا را بسنجیم وزن آن یک چیز دیگر است؛ برای هر چیزی یک وزنی است، وزن هم آن واحد سنجش است، واحد سنجش عقاید و اخلاق و اعمال در قیامت حقیقت است، ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾. حالا یک طرف حق می‌گذارند و یک طرف خون شهید، یک طرف وزن می‌گذارند و یک طرف مرکب عالم، اگر خود این موزون‌ها را با هم بسنجند ـ حالا که مشخص شد ـ یک طرف خون شهید را بگذارند و یک طرف مرکب عالم، طبق بیان نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: وزن مرکب عالم سنگین‌تر از خون شهید است، حالا آن اسرار الهی را انسان در قیامت می‌فهمد، در دنیا بالأخره یک گوشه آن را می‌تواند آدم تشخیص دهد. به ما گفتند که این زیارت‌ها تنها برای ثواب نیست، خیلی از این بزرگان ما شاگردان قبرستان بودند، از آنها سؤال می‌کردی این حرف را از کجا یاد گرفتید؟ چه کسی به شما گفته است؟ می‌گفتند قبرستان. آدم قبرستان می‌رود برای اینکه برای پدر و مادرش طلب مغفرت کند یا خودش چیزی یاد بگیرد؟ گفتند برای پدر و مادرت طلب مغفرت کن، برای مؤمنین طلب مغفرت کن که حمد و سوره و آیات و اینها را می‌خوانی برای آنهاست، اما خودت هم یک دعا کن، با آنها حرف بزن، به آنها قسم بده، به آنها بگو شما را به «لا اله الا الله» قسم بگویید آن‌جا چه خبر است؟ این یعنی چه؟ «یَا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ای «أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» شما را به «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» قسم بگویید آن‌جا چه خبر است؟ این مدرسه است. آدم برود قبرستان و برگردد چیزی یاد نگیرد خسارت است. آن دعاها و طلب مغفرت به این علت است. اینکه می‌بینید مرحوم آقای قاضی و بزرگان بخشی از عمر را شبانه روز در قبرستان می‌گذراندند همین بوده، مدرسه است. این‌‌چنین نیست که ما بگوییم «کانرا که خبر شد خبری باز نیامد»خیر، آن را که خبر شد خبری هم باز آمد، حالا ما نتوانستیم استخبار کنیم، بالأخره این حرف‌ها هست. به ما گفتند که زیارت‌نامه بخوانید ـ حالا درباره اهل بیت و اینها که حسابشان جداست ـ زیارت وارث بخوانید سایر زیارات بخوانید.

همتایی محصول دنیا خون شهید و مرکّب عالِم

ما عرض ادبی که به شهدا می‌کنیم چه می‌گوییم؟ می‌گوییم «طِبْتُمْ‏ وَ طَابَتِ‏ الْأَرْضُ‏ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ» شما طیّب هستید، هر جایی که شما بیارمید آن‌جا را طیّب می‌کنید، اگر اینها طیّب‌ هستند و جایی که آرمیده‌اند آن‌جا را طیّب می‌کنند، صغرای مسئله حل است، کبرای مسئله در قرآن بیان فرمود که: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾، پس خون شهید طیّب است، آن جا را سرزمین را طیّب می‌کند و سرزمین طیّب میوه‌های طیّب می‌دهد. اینکه می‌بینید شما در ایران اسلامی در فلان شهر این همه حافظ قرآن پیدا شد، این همه حافظ نهج‌البلاغه پیدا شد، این همه احکام عبادی پیدا شد، این همه اعتکاف پیدا شد، اینها میوه‌های طیّب و طاهر همین شهداست. حالا اگر عالمی در یک شهری زندگی کرد و او این آثار را داشت، خدا را شاکر باشد که مرکب او کم‌تر از خون شهید نیست، یک عالمی در یک شهری که دارد زندگی می‌کند، این هم «طاب» خودش و «طابت الارض التی هو یعیش فیها» و از آن سرزمین برکات فراوانی دارد. ما عالمانی داشتیم که اثر آنها در زمان حیات خودشان به اندازه اثر یک امامزاده بود، طلبه‌های خوبی تربیت کردند، این طلبه‌هایشان ممکن بود متوسط باشند و خیلی عالی نباشند، اما فضلشان متوسط بود نه تقوای آنها، تقوایشان صد درصد بود. یک عالمی که سواد او متوسط است و تقوای او و طهارت او صد درصد این یک شهر بزرگی را اداره می‌کند، مگر مردم از علم علما استفاده می‌کنند؟ این حوزه‌ها و دانشگاه‌ها هستند، وگرنه مردم از اخلاق و روش و سیره و از عمل او استفاده می‌کنند، مردم که می‌بینند این بزرگوار طیّب و طاهر است با همین طهارت او دارند به سر می‌برند، حالا بر فرض شما شدید علامه طباطبایی، باید در حوزه باشید و تدریس کنید و کتاب بنویسید، دیگر به درد شهر خودتان که نمی‌خورید یا شدید شیخ انصاری، اگر کسی در آن حد شود که به درد مردم نمی‌خورد این فقط در حوزه‌ها باید بنشیند و تدریس کند و کتاب بنویسد. پس یک سواد متوسط، یک تقوای صد درصد، تقوا را نمی‌شود گفت 95 درصد، برای اینکه آن پنج درصد خالی مشکل ایجاد می‌کند. اگر این شد از آن طرف به ما فرمودند که مرکب عالم سنگین‌تر و وزین‌تر از خون شهید است، لااقل در سطح خون شهید؛ شهید هم این است که «طِبْتُمْ‏ وَ طَابَتِ‏ الْأَرْضُ‏ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ». چطور یک عالمی در این شهر زندگی می‌کند و آن شهر را طیّب و طاهر نکند؟ اگر کسی در یک شهری زندگی کرد و خروجی آن شهر اعتکاف جوان‌ها بود، حفظ قرآن بود، حفظ عفاف بود، حفظ حجاب بود، حفظ امنیت بود، حفظ سازگاری با نظام بود و مخالفتی نبود اینها باید خدا را شاکر باشند که «طاب و طابت الارض التی هو یعیش هو فیها» اینها را می‌شود در دنیا فهمید، اینها به صورت اسرار آن عالم نیست، البته آن رازهای نهایی‌ آن در قیامت روشن می‌شود، اما در دنیا این آثار هست، وقتی ملزوم را به ما گفتند لازم را عقل کشف می‌کند، لازم را به ما گفتند ملزوم را عقل کشف می‌کند که امیدواریم خدای سبحان این توفیق را به همه شما بزرگواران حوزویان عطا کند که نوری برای جامعه ما باشید.

«والحمد لله رب العالمین»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد