قال الاستاذ: بعد از اسلام هم ـ متأسفانه ـ
عدّهای ندانسته، آب به آسیاب دشمن ریختند و گفتند که قرآن تحریف شد؛ وقتی
گفتید که قرآن تحریف شد، دیگر از مدار استدلال میافتد! بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة والسلام علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیته الأطیبین الأنجین سیّما بقیّة الله فی العالمین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّءُ الی الله».
مقدم شما علما, فضلا, اساتید بزرگوار را گرامی میدارم، از زعیم بزرگوار جامعةالمصطفی و سایر همکاران ایشان حقشناسی میکنیم، دهه پُر برکت فجر را به پیشگاه امّت اسلامی تحنیت عرض کرده و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم، این نظام را تا ظهور صاحب اصلی آن از هر گزندی محافظت بفرماید!
بنا شد چند دقیقهای تصدیع دهیم و آماده بودم که سخن بگویم؛ امّا این بارِ سنگین آنقدر بر من فشار آورد که بعید است بتوانم، مقداری عرض ادب کنم! امّا به نام او! ما در فرصتی هستیم که ندای اسلام ـ همانطوری که فرمودند ـ به برکت خونهای پاک شهدا به جهان عرضه میشود. عرضه کردن اسلام، چهار عنصر محوری دارد که تاکنون این عناصر چهارگانه را از ما ربودند و جامعهای که خلعِ سلاح شود، جز اینکه پیرو شرق یا غرب باشد، چارهای ندارد. ما دو منبعِ تولید صراط داشتیم که از ما گرفتند و همچنین دو منبع تولید سراج و چراغ داشتیم که از ما گرفتند! امّتی که راه و مهندسیِ راه را از او بگیرند، چراغ و شعلهٴ چراغ را از او بگیرند، ناچار است که تسلیم شود! در بین عالمان و عاقلان تلاش و کوشش زیادی شده است تا آن دو راه و مهندسی آن دو راه را به جای اوّل خود برگردانند و این دو چراغ را روشن نگه بدارند؛ هم آن دو راه را تسطیح کنند و هم فتیلهٴ این دو چراغ را بالا بکِشند.
شاید عنایت کردهاید که بیش از سیصد بار جریان ﴿یَعْقِلُونَ﴾[1] و ﴿یَعْلَمُونَ﴾[2] و ﴿ یَتَفَکَّرُونَ﴾[3] در قرآن آمده است, در بحرانهایی که هم جلوی هندسه و مهندسیِ صراط را گرفتند و هم جلوی شعلهور شدنِ چراغ را گرفتند، از هر عالِمی کار ساخته نیست! از هر عاقلی کار ساخته نیست! از هر فرهیخته و دانشور و دانشمندی کار ساخته نیست! قرآن کریم که در حدود سیصد بار یا بیشتر ﴿یَعْقِلُونَ﴾ و ﴿یَعْلَمُونَ﴾ و ﴿ یَتَفَکَّرُونَ﴾ و امثال آن را ذکر کرد، برای حلّ بحرانهای جمعی و سیاسی فرمود: یک گروه میتوانند مشکل را حل کنند و آن ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾,[4] ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾.[5] ما قوم عقل، مثل قوم عرب یا عجم نداریم؛ ما قوم عقل، مثل شرقی یا غربی نداریم؛ قوم عقل، یعنی قائم «بالعقل»، مثل «روح الله»! قائم «بالعلم»، مثل «روح الله»! از هر عالِمی ساخته نیست که یک فرمان صادر کند و هزاران شهید کشور را روح بخشند! از قائم به عقل و قائم به علم ساخته است. این ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ در قرآن زیاد نیست، متوسط هم نیست، بسیار کم است! آنکه مثل «روح الله» قائم به عقل است، توان آن را دارد که ایران را کعبه کند و جامعةالمصطفی به دور این کعبه طواف کند! یک امام راحل میطلبد که گروه خونی او علم و عدل باشد: ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾, ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ و اگر وجود مبارک حضرت، جهان را عالم و عادل میکند، نه چون عادل و معصوم است، بلکه چون قائم به عصمت است؛ هر معصومی این برنامه را نداشت و ندارد. آنکه جهان را بتواند به عقل و علم دعوت کند، باید خود قائم به عصمت باشد, قائم به عقل باشد, قائم به عدل باشد.
قرآن گرچه فرمود، انبیا آمدند: ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾;[6] ولی برای بخش قضا فرمود قاضی بودن, امنیت و امانت جامعه را حفظ کردن, عادل بودن کافی نیست، قائم به قسط بودن هم کافی نیست، باید «قوّام» به قسط باشد! اینکه محقّق و امثال محقّق و از فحول فقها فرمودند که عقل برای تکلیف خوب است; ولی در قاضی «کمال العقل»[7] از همین رهگذر است! اگر کسی قائم به عقل بود, قائم به عدل بود, قائم به علم بود: ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ است, ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ است و او توان آن را دارد که بحرانها را رهبری کند، بحران بیافریند, موج بیافریند, موجسواری کند و اقیانوس را تعدیل کند و آن امام است! اکنون شما میبینید، جامعةالمصطفی، پنجرهای از حوزه به جهان شد، برای آن است که راهِ قرآن را این «روح الله» خوب طی کرد.
درست است که سرمایهداران و اغنیا هم مورد لطف خدا قرار میگیرند; ولی محورِ اصلی کعبه، پابرهنهها و پیادهها هستند؛ محور اصلی قبله، مردم محروم میباشند. هم به خلیل خود و هم به حبیب خود ـ به تعبیر سعدی «خلیل من همه بتهای آزری بشکست»[8] ـ فرمود تو ندا بده! لازم نیست سرمایهدارها بیایند، کسانی که مرفّه هستند بیایند یا مرْکَبدارها بیایند: ﴿وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾، بلکه برای این است که پابرهنهها بیایند! ﴿یَأْتُوکَ رِجالاً﴾؛ آنکه کعبه را حفظ میکند، پابرهنه است: ﴿یَأْتُوکَ رِجالاً﴾ پابرهنه میتواند، کعبه را حفظ کند! آن کسی که دارای اَستر لاغر است، میتواند کعبه را به عنوان قبله و مطاف حفظ کند، آنکه اتومبیل مرفّهنشینان را دارد، کعبهای نیست! این جامعةالمصطفی، ﴿یَأْتُوکَ رِجالاً﴾ است: ﴿یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ﴾[9] است.
اگر نامهٴ رهبر محترم به جوانان غرب ارسال شد، از همین راه است! اگر آن بزرگوار جامعه را به این سمت دعوت کرده است، چون خود قائم به عقل بود، فهمید که قیام به عقل و عدل در پابرهنههاست. چه بِنایی مقدستر از قبله و مطاف جهانیان! فرمود، همه بیایند: ﴿لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً﴾؛[10] ولی کعبه را پیادهها حفظ میکنند! قبله را پابرهنهها حفظ میکنند! قبله را آنها که روی اَستر لاغر نشستند، حفظ میکنند! آنکه با وانت میآید، حفظ میکند! نه آنکه با اتومبیل و هواپیما میآید. هواپیمانشین را هم کعبه میپذیرد؛ ولی از او کاری ساخته نیست! او اگر بخواهد در برابر داعش بایستد، توان آن را ندارد، همینها در برابر داعشیها میایستند! همین، ﴿یَأْتُوکَ رِجالاً﴾ و پابرهنه میایستد! همان وانتبار سوار میایستد! همان موتورسوار میایستد، وگرنه آنکه مرفّه است و بیدرد، او اهل مبارزه نیست و اگر جامعةالمصطفی چنین است، به این علت است!
امّا بیان آن عناصر چهارگانه: ما صراط داریم و سراج; راه رسیدن به حقیقت حتماً به مهندسی خداست «و لاغیر», مهندسی در جهان هستی نیست، مگر خدا! و صراطی هم در جهان هستی نیست، مگر شریعت و دین! به نحو «سالبهٴ کلیه» عقل هیچ حکیمی، ذرّهای در راهسازی سهم ندارد؛ عقل, چراغ است و از چراغ کاری ساخته نیست، فقط راه را میبیند. دین که صراط است و راه سعادت است، حتماً برای خداست و ذات اقدس الهی به وسیله وحی, انبیا و اولیا و معصومین خود را آگاه میکند که از دو منظر ما این صراط را میتوانیم بشناسیم: یکی قرآن و دیگری عترت! نه یعنی روایت! یعنی علی و اولاد علی! نه یعنی خبر زراره! عترت, عصمت و ولایت همتای با قرآن است: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»،[11]نه «کِتَابَ اللَّهِ و رِوایَتی»؛ قرآن و عترت صراط هستند و مهندس این صراط هم «الله» است، «و لاغیر». از عقل هیچ کاری ساخته نیست، مگر تشخیص صراط! از نقل زراره و امثال زراره، هیچ کاری ساخته نیست، مگر تشخیص صراط!
پس ما دو منبع داشتیم: یکی قرآن بود و دیگری عترت که داریم و همچنین دو صراط و چراغ داریم که یکی عقل است و دیگری نقل که داشتیم و داریم؛ امّا بیگانهٴ دیروز و امروز با آن دو راه و با این دو چراغ چه کردند؟! در عصر جاهلی این راهِ صراط و عترت را یا گفتند، سِحر، شعبده، جادو و کهانت است یا گفتند، دیوانه است, اگر ـ معاذ الله ـ رسول بود، گفتند، این مجنون است و اگر قرآن و وحی بود، گفتند، سِحر است و جادو است و کهانت است و سرانجام «فِریة» و دروغ! این درباره قرآن و عترت بود که گفتند.
بعد از اسلام هم ـ متأسفانه ـ عدّهای ندانسته، آب به آسیاب دشمن ریختند و گفتند که قرآن تحریف شد؛ وقتی گفتید که قرآن تحریف شد، دیگر از مدار استدلال میافتد! امام(رضوان الله علیه) در کمال ادب، حرفهای مرحوم آخوند خراسانی و سایر بزرگان را نقل میکرد و نقد میکرد؛ امّا در کمال متانت! وقتی به این حرف ناروای صاحب کفایه رسید که «اعتبار مساعد تحریف قرآن است»،[12] تحریف قرآن، یعنی اساس دین! آن اگر دستخورده باشد، دیگر چیزی نمیماند! آن روز امام همانطور که در انقلاب حمله میکرد، آنطور به آخوند خراسانی حمله کرد، نه آن طوری که یک مرجع به مرجعی دیگر اشکال میکند. میگوید قرآن تحریف شده؟! چه اعتباری مساعد است؟ آنکه گفته من این کتاب را فرستادم و حفظ میکنم، مگر اجازه میدهد که ذرّهای به قرآن آسیب برسد؟! «و یساعده الاعتبار»؛ یعنی چه؟! شما با این حرف آنچنان قرآن را از صحنه بیرون کردید که از مدار حجیّت انداختید و قابل استدلال نیست! اول تا آخر اصول دو آیه مورد استفاده است، آن هم فقط برای رد کردن! الآن در جامعةالمصطفی ممکن است بر اساس تفکّرات آخوندی کسی در تمام مدت عمر قرآن را ندیده باشد؛ ولی در اصول متخصّص شده باشد، وضع ما به این صورت درآمده! فنّی و مطلبی در اصول نیست که به قرآن تکیه کند! این دو آیه را هم تبرّکاً، «تجهیزاً للأذهان» نقل میکنند؛ آیهٴ «نبأ»[13] و آیهٴ «نفر»[14] برای «تجهیزاً للأذهان» ذکر شدند، وگرنه اصول که به قرآن متّکی نیست! حجیّت خبر به بنای عقلا وابسته است! ممکن است در این جامعةالمصطفی کسی از غرب آمده یا از شرق آمده و در تمام مدت عمر قرآن را ندیده باشد و در اصول متخصّص شده باشد، این دردِ ماست! کدام مسئله اصول به قرآن متّکی است؟! همه آنها یا به روایت است یا به بنای عقلاست! اگر تخصیص عام است, تقیید مطلق است, مفهوم شرط است یا مفهوم مخالف است، همه اینها بنای عقلاست و این «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی»[15] هم اگر نبود، مشکل ما حلّ نمیشد و خود مرحوم آخوند هم قبول دارد که ﴿ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾،[16] دلیل بر برائت نیست. با قرآن اینطور عمل شده است! ایشان میفرماید: «و یساعده الاعتبار» که امام فرمود، کجا اعتبار مساعد تحریف قرآن است؟! این در مورد قرآن.عترت معصومین هم که همتای قرآن بودند: «مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُوم»![17] اینها قرآن ناطق بودند! اینها عِدْل قرآن هستند که اینها را یا زندانی کردند یا شهید کردند یا مسموم! پس این دو مهندس را از ما گرفتند؛ مانده چراغ! چراغ چه چیزی را ببیند؟ آمدند همین مختصر شعلهای که عقل داشت، این فتیله را پایین کشیدند و گفتند عقل، حُسن و قبْح را درک نمیکند؛ وقتی عقل، حُسن و قبح را درک نمیکند، با کدام سرمایه شما میتوانید، بگویید که «قبح عِقاب بلا بیان»[18] دارید؟! وقتی عقل، حُسن و قبح را درک نمیکند، همین ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: «الحمد لله الذی ... قدّم المفضول علی الأفضل»[19] چنین چیزی درمیآید! چرا خدا «قدّم المفضول علی الأفضل»؟ مگر میشود ترجیح «مرجوح» بر «راجح» باشد؟! وقتی عقل، حُسن و قبح را درک نکند، محصول آن همین است! اگر عقل، حُسن و قبح را درک نمیکند، پس عقل، «معزول» شده و فقط در بین این امور چهارگانه روایت مانده است که حدود یک قرن نقل روایت قدغن بود، بعد وقتی مطمئن شدند که رسانهها در اختیار آنها است، نقل را باز گذاشتند که «الی ما شاءالله» هم گزارشگر جعل کردند و هم خبر! خدا مرحوم علّامه عسگری را ـ غریق رحمت ـ کند! ایشان حداقل 150 راوی جعلشده را به ما معرفی کرده است؛[20] اینها 150 گزارشگر, راوی و محدّث جعل کردند که از هر کدام آنها چندین روایت رسیده است، پس در بین این امور چهارگانه، چه چیزی برای ما مانده است؟ اگر قرآن ـ معاذ الله ـ تحریف شده باشد, اگر آن ذوات قدسی، «مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُوم» که شربت شهادت نوشیده باشند و دست ما کوتاه شده باشد, اگر فتیلهٴ عقل را پایین کشیده باشند و «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[21] را دفن کرده باشند و عقل، حُسن و قُبح را درک نکرده باشد، فقط میماند خبر و رسانهها هم که در اختیار آنهاست!
ـ خدا غریق رحمت کند ـ مرحوم علّامه طباطبایی میفرماید که مرحوم علّامه امینی(رضوان الله علیه) ـ اینها در نجف با هم، مأنوس بودند و همشهری بودند ـ یک وقت آمد منزل و به من گفت فلانی! من هر روایتی که در فضیلت حضرت امیر پیدا کردم، یقین دارم که دربارهٴ دومی و سومی هم هست! یقین دارم! طولی نمیکشد که فحص میکنم و میبینم که همین فضیلت برای آنها هم هست. وقتی همهٴ راهها بسته شد و فقط رسانه شد و رسانه هم در اختیار اموی و مروانی و عباسی بود، بازار جعل رواج پیدا میکند! همین سیوطی یک کتاب دو جلدی نوشته ـ در امثال ما هم این خطر هست! ـ به نام اللئالی المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه که از اول طهارت تا آخر دیات است، ایشان روایتهای جعلی را آورده و جمع کرده است، این شده بساط جعل!
الآن وظیفه المصطفی که پنجرهای است, وظیفه حوزه, وظیفه جامعهٴ اسلامی شرق و غرب، در پیروزی انقلاب اسلامی این است که قرآن و عترت را به آن جایگاهِ اصلی خود برسانند. به ما گفتند، شما وارث انبیا هستید؛ یعنی این میراث شماست و باید این را حفظ کنید: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء»![22] به ما گفتند، این ارث شماست! گرچه «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء» را وقتی به یک ادیب بدهید، میگوید: «العلماء» مبتدا و «ورثة» خبر, جملهٴ خبریه است؛ ولی به یک حکیم و متکلّم و فقیه بدهید، میگوید این جمله خبریهای است که به داعی انشا «القا» شده است؛ یعنی «ایها العلماء یجب علیکم أن ترثوا تراثکم»، پس این جملهٴ خبریه است که به داعی انشا «القا» شده و بر تکتک شما واجب است که ارث خود را حفظ کنید. او برای چه چیزی ارث گذاشته؟ برای اینکه دیگری غارت کند یا شما حفظ کنید؟ این، «الْعُلَمَاءَ»؛ یعنی «یجب علی العلماء أن یرث القرآن و العترة»، آن را حفظ کنید! پس، «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء» این راه آن است! آن وقت بفهمیم که عقل، یعنی چراغ! مبادا کسی از این به بعد این حرف را بزند! «کُلٌُ ما حَکَمَ بِهِ العَقل حَکَمَ بِهِ الشّرع»،[23] این از اغلاط است، عقل غیر از فهم حکمی ندارد! قبل از عقل، نظام بود، بعد از عقل نظام هست، موضوعات، قبل از عقل بودند, محمولات، قبل از عقل بودند, رابطه موضوع و محمول قبل از عقل بود، عقل حکم مولوی ندارد! عقل ولیّ نیست! عقل صراط نیست! عقل مهندس نیست! عقل چراغ است! از چراغ هیچ کاری ساخته نیست و فقط میفهمد! عقل عملی در امور شخصی خود آدم والی است و کارهای خود را تدبیر میکند؛ امّا در حرم و حریم دین، عقل فقط چراغ است, پس «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ العَقل حَکَمَ بِهِ الشّرع» از ریشه باطل است، چون عقل حکمی ندارد، چراغ است و فقط میفهمد! مهندس است که راه میسازد و عقل است که میفهمد! قبل از عقل، این راه و نظام بود، بعد از عقل، این راه و نظام هست، عقل باید ببیند و بفهمد و عمل کند!
این بیان نورانی که گفته شد: «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاء»، این را از باب اینکه احادیث «یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً» تبیین نمودند. خدا مرحوم صاحب ریاض را ـ غریق رحمت ـ کند! ایشان در جلد هشت ریاض[24] این بیان لطیف را دارند و بعد از ایشان مرحوم صاحب جواهر در جلد 26 جواهر است که این لطیفه را دارند[25] که بعد دیگر رایج شد. در جریان «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»،[26] ما از کتاب تفسیری یازده قرن قبل تاکنون، یعنی از امّالتفاسیر[27] ـ تفسیر طبری ـ تا تفسیر المیزان،[28] تفسیری ندیدیم که این مطلب در آن نباشد؛ همه مفسّرین آمدند با عبارتهای گوناگون گفتند: «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»; منتها آن هنر, آن شهامت, آن استنباط سیدناالاستاد در همه نبود! آنها برابر المعجم و اینها لغت نگاه میکنند که این کلمه در کجا به کار رفته که در تفسیر قرآن، آیه را به آیه تفسیر کنند. علّامه طباطبایی آمد براساس محتوا کار کرده که این محتوا در کدام آیه است؛ ولو این لفظ اصلاً در آنجا به کار نرفته باشد! این شده: «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»! همین معنا را درباره احادیث مرحوم صاحب ریاض در جلد هشت ریاض دارد که «و أخبارهم(علیهم السّلام) یکشف بعضها عن بعض» و بعد از ایشان مرحوم صاحب جواهر آمده دو کار کرده: یکی اینکه گفته این چهارده معصوم! چرا چهارده معصوم؟ چون از وجود مبارک صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) اگر روایتی برسد، ما برابر آن فتوا میدهیم، چون معیار فتوا دادن عصمت است نه امامت! پس اگر انسانی معصوم بود، حرف او حجّت است و اگر یک روایت معتبری از وجود مبارک صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) برسد، ما برابر آن فتوا میدهیم! صاحب جواهر فرمود، این چهارده معصوم یک نفر هستند، بعد فرمود: «کلام واحد، یفسّر بعضه بعضا» که یک روایت از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل کرد، یک روایت را هم از وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) نقل کرد و سپس فرمود، گرچه فاصله زیاد است؛ امّا همه این چهارده نفر به منزلهٴ متکلّم واحد هستند و کلام اینها «یفسّر بعضه بعضا»؛ باید این قرآن را به این صورت درآورد و عترت را هم به آن صورت درآورد که اینها میشوند مهندس، یعنی شریعت! یعنی دین! و عقل در مقابل شریعت نیست، عقل در مقابل نقل است، چون شریعت و دین, مقابل ندارند، وحی مقابل ندارد.
حرف جناب حکیم سنایی که آمده گفته با بودن پیغمبر کسی حق ندارد، اسم عقل را ببرد، همین است! حرف ایشان این است: «مصطفی اندر جهان آنگه کسی گوید که عقل»؛ با بودنِ پیغمبر، کسی اسم عقل را میبرد؟ عقل در برابر خبر زُراره است، نه در برابر وحی!
مصطفی اندر جهان آنگه کسی گوید که عقل ٭٭٭ آفتاب اندر فلک آنگه کسی گوید سها[29]
سُها آن ستارهٴ ضعیفی است که پیشینیان برای تشخیص بینایی افراد میگفتند، اگر او شب بتواند ستارهٴ سها را ببیند؛ مثلاً چشم او سالم است یا نور چشم او کافی است؛ گفت دیگران هر چه باشند، در عالم یک ستارهٴ ضعیفی هستند و در برابر آفتاب کسی اسم حکیم و فقیه و اینها را نمیبرد! حکیم و فقیه و مانند اینها در برابر محدّث میباشند، این علما در مقابل هم هستند و انبیا هیچ مقابل ندارند, دین هیچ مقابل ندارد, وحی هیچ مقابل ندارد، فقط چراغها هستند که مقابل هم هستند و باید هماهنگ باشند تا بهتر ببیند. الآن وظیفهٴ حوزهها این است که قرآن را به عنوان محور اصلی ـ عترت غیر از روایت است ـ عترت, ولایت, معجزه, عصمت و امامت اینها همتای قرآن کریم میباشند؛ اینها را به عنوان صراطِ خوب بررسی کند؛ برهان عقلی، استدلال عقلی و شکوفایی عقلی را به عنوان چراغ مُتقن کنند؛ نقل را هم در کنار عقل، کاملاً ارزیابی کنند؛ این فتیلهها را بالا بکشند تا جهانی که ﴿یَأْتُوکَ رِجالاً﴾ از شرق و غرب به اینجا آمدند، با دست پُر برگردند؛ این کعبه میتواند مطاف و قبله همه باشد و اگر نامهٴ رهبری برای جوانان بود، نه برای مستکبران و دولتمردان از همین راه است و اگر راههای دیگر هم که طی کردند در همین راستاست.
مجدداً مقدم همه شما را گرامی میدارم. از اساتید و علما و بزرگان و قرآنپژوهان، حقشناسی میکنم. از زعیم بزرگ و بزرگوار جامعةالمصطفی حقشناسی میکنم. از همکاران ایشان, از نهادها و ارگانهایی که در احیای این مراسم تلاش و کوشش کردند، سپاسگزاری میکنم. از برادران و خواهرانی که شرکت کردند، حقشناسی میکنیم!
از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم که امر فرج ولیّ خود را، تسریع بفرماید!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه ولیّ خود، حفظ بفرماید!
روح مطهر امام راحل و شهدای انقلاب و جنگ, شهدای اخیر حزب الله، این برادر عزیز ما «الله دادی» و همه شهدا را با اولیای الهی، محشور بفرماید!
خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به خود آنها، برگرداند!
خطر استکبار و صهیونیست را به خود آنها، برگرداند!
نظام اسلامی را تا ظهور صاحب اصلی آن از هر خطری، محافظت بفرماید!
همه شما بزرگواران را مشمول ادعیهّ خاصّ ولیِّ عصر، قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
پاورقی: ـــــــــــــــــــــ
[1]. سوره بقره, آیه164 و ... .
[2]. سوره بقره, آیه26 و ... .
[3]. سوره آل عمران, آیه191 و ... .
[4]. سوره بقره, آیه164.
[5]. سوره بقره, آیه230.
[6]. سوره حدید, آیه25.
[7]. شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج1، ص،183؛ «... البلوغ و کمال العقل و الاسلام ...».
[8]. دیوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد ٭٭٭ خلیل من همه بتهای آزری بشکست».
[9]. سوره حج, آیه27.
[10]. سوره آل عمران, آیه97.
[11]. دعائمالاسلام، ج1، ص28.
[12]. کفایة الاصول، ص284 و 285؛ «و دعوی العلم الإِجمالی بوقوع التحریف فیه بنحو: امّا بإسقاط أو تصحیف و أنّ کانت غیر بعیدة، کما یشهد به بعضٍ الأخبار و یساعده الاعتبار، إلّا إنّه لا یمنع عن حجیة ظواهره، لعدم العلم بوقوع خلل فیها بذلک أصلاً...».
[13]. سوره حجرات, آیه6؛ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾.
[14]. سوره توبه, آیه122؛ ﴿وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾.
[15]. وسائل الشیعة، ج15، ص369.
[16]. سوره اسراء, آیه15.
[17]. کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر، ص162.
[18]. أجودالتقریرات(نائینی)، ج 1، صفحه 155.
[19]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج1، ص3؛ «الحمد لله [الواحد العدل] الحمد لله الذی تفرد بالکمال فکل کامل سواه منقوص و استوعب عموم المحامد و الممادح فکل ذی عموم عداه مخصوص الذی وزع منفسات نعمه بین من یشاء من خلقه و اقتضت حکمته أن نافس الحاذق فی حذقه فاحتسب به علیه من رزقه و زوی الدنیا عن الفضلاء فلم یأخذها الشریف بشرفه و لا السابق بسبقه و قدم المفضول علی الأفضل...».
[20]. کتاب 150 صحابی ساختگی(علامه عسگری).
[21]. نهج البلاغه, خطبه1.
[22]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص32.
[23]. فوائدالأصولللآخوند، ص129.
[24]. ریاض المسائل(ط ـ الحدیثة)، ج8، ص،294.
[25]. جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج26، ص: 67؛ «أن کلامهم علیهم السلام جمیعا بمنزلة کلام واحد، یفسر بعضه بعضا».
[26]. کامل بهایی(طبری)، ص390.
[27]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص88 و 216؛ «إتباع الکلام بعضه بعضا»؛ «یصف بعضه إلی بعض».
[28]. تفسیر المیزان، ج3، ص36؛ «فإن القرآن یفسر بعضه بعضا».
[29]. دیوان سنایی, قصیده 5.