......چون در این نهج البلاغه وقتی به حضرت عرض کردند چگونه شما بیعت کردید سقیفه را امضا کردی؟ آبرویی برای کسی نگذاشت. اگر سید رضی این فرمایشات را هم مرتّب در آن نهج البلاغه نقل میکرد، دیگر ابن ابی الحدیدها و امثال آن بیایند نهج البلاغه را شرح کنند و بعد تصریح بکند ابن ابی الحدید بگوید من فکر نمیکردم کمتر از چهارده سال حلّ بشود، خدا را شکر میکنم که ده سال تلاش شب و روز کردم این بیست جلد را نوشتم. این مرحوم راوندی که از فقهای ماست او هم شرح نهج البلاغه دارد، قدم به قدم ببینید ابن ابی الحدید به حرفهای او اشکال دارد نقد میکند گاهی اشکال ادبی است غیر ادبی است.
غرض این است که الآن تقریباً قویترین شرح رایج نهج البلاغه همان است که سنّیها نوشتند. در ما ابن هیثم حکیمانه نوشته است، متقن نوشته، ولی به هر حال بخشی از حرفها از همان شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید است. اگر این فرمایشات نورانی که حضرت امیر در این خطبه داشت مرحوم سید رضی نقل میکرد، چون خودش دارد که مختار از خطب، مختار از نامه، مختار از کلمات؛ یعنی ما انتخاب کردیم، گزینش کردیم. این خطبه خیلی مفصّل است؛ یعنی در این تمام نهج البلاغه از صفحه 868 شروع میشود این خطبه، تا صفحه 897 چند صفحه است در آن صفحههای بلند و طولانی. بعد وقتی به حضرت اعتراض کردند که چگونه شد که شما سقیفه را امضا کردید؟ وقتی به حکومت رسید این نامه را درآورد فرمود این نامه را تمام یعنی در تمام روزهای جمعه برای مردم بخوانید. در صفحه 868 «امر ان یقرا علی الناس کل یوم جمعة و ذلک لما سالوه» از اولی و دومی و سومی «فغضب علیه السلام» عصبانی شد «و قال: اَوَ قَدْ تَفَرَّغْتُمْ لِلسُّؤَالِ عَمَّا لَا یَعْنیکُمْ»؛ حالا این چه سؤالی که شما دارید میکنید؟ این دیگر گذشت الآن وقت این سؤالها نیست الآن این مصر نماینده ما را کشتند بیگانه آمده مسلّط شده، همین معاویه و امویها بر مصر مسلّط شدند، مالک اشتر و اینها را کشتند، بر مصر مسلّط شدند ما باید بر اینها مسلّط میشدیم اینها بر ما مسلّط شدند حکومت دست ماست، اینها طاغی و یاغی هستند. الآن جای این حرفها نیست که شما مسئله سقیفه را مطرح کردید. «وَ هذِهِ مِصْرُ قَدِ افْتُتِحَتْ، وَ شیعَتی بِهَا قَدْ قُتِلَتْ، وَ قَتَلَ مُعَاوِیَةُ بْنُ حَدیجٍ» محمد بن ابی بکر را کشت که مورد علاقه حضرت است «فَیَا لَهَا مِنْ مُصیبَةٍ. مَا اَعْظَمَ مُصیبَتی بِمُحَمَّدٍ» به پیغمبر و اهل پیغمبر. بعد فرمود سبحان الله! ما فکر نمیکردیم که اوضاع این چنین بشود.
اما حالا شما که اصرار میکنید وضع سقیفه را هم من برای شما روشن بکنم، «ثم اخرج (علیهالسّلام) لهم الکتاب و فیه» مکتوبی بود، مقالهای بود در حقیقت، این مقاله همین چند صفحه است. بعد فرمود هر جمعه اینها را بخوانید در نماز جمعه. «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلَیٍّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اِلی شیعَتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُسْلِمین». بعد فرمود این شیعه نامی است که خدا پیغمبر را فرمود شیعه ابراهیم است ابراهیم را فرمود شیعه حضرت نوح است «﴿وَ اِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَاِبْراهِیمَ﴾ وَ اَنْتُمْ شیعَةُ النَّبِیِّ» هستید، شیعه یک نام پربرکتی است، اینها را فرمود و کما اینکه پیغمبر «من شیعه» ابراهیم است. این شیعه را ما درنیاوردیم قرآن بیان کرد. حضرت اوضاع را شرح داد، شرح داد، شرح داد، تا به اینجا رسید، فرمود حالا شما میگویید من که کسی نبودم که با کسی بیعت کنم، اینجا رسید، فرمود: «وَ لَوْ کَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ وَ اَخِی جَعْفَرٌ»؛ من اگر این دو نفر را میداشتم سقیفه را زیر و رو میکردم. حمزه مثل قمر بنیهاشم بود برای حسین بن علی. ببینید پرچمدار رسمی بود، به سیّدالشهداء گفت که اجازه میدهید من بروم؟ فرمود ما اصلاً آمدیم برای شهادت، ولی میخواهیم عزیزانه شهید بشویم، تو پرچمدار من هستی، تو اگر بروی، «تَفَرَّقَ عَسْکَرِی»؛ اینها پراکنده میشوند ما میخواهیم تا آخرین نفس عزیزانه بجنگیم، همین! ما که ابایی نداریم از رفتن و شهادت. اصرار قمر بنیهاشم را حضرت فرمود: «اِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی» حضرت فرمود شما میگویید من مگر تسلیم شدنی بودم؟ ولی دستم خالی بود یک نفر بودم و دستم را بستند. معاویه نوشت من شنیدم دستت را بستند؟ حضرت جواب داد بله من یک نفر بودم آمدند دستم را بستند من با دست بسته باید سقیفه را امضا بکنم من که با دست باز امضا نمیکردم. «اَرَدْتَ اَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ اَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت»؛ رفتی آبروی مرا ببری، آبروی خودت را بردی. ریختند دست مرا بستند و بردند، بله! من که انکار نکردم. من اگر دستم باز بود که امضا نمیکردم.
اینجا فرمود: «وَ لَوْ کَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ» ببینید بچههای ابی عبدالله همه وقتی آن روز «وا حمزتا و احمزتا» میگفتند یک فحل بود یک یل بود. برای شهدا که «وا حمزتا واحمزتا» نمیگفتند. برای حضرت حمزه بود که این طور گفتند. وجود مبارک حضرت امیر هم در یکی از نامههایی که در نهج البلاغه است سخنرانی کرد افتخار کرد فرمود خیلیها میروند جبهه شهید میشوند؛ اما از ما کسی شهید بشود میشود سیّد شهدا. خیلیها میروند جانباز میشوند؛ اما از ما اگر کسی جانباز بشود میشود جعفر طیار، اینها که آدمهای عادی نبودند. خدا به اینها بالی داد که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»، اینجا هم فرمود: «وَ لَوْ کَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ وَ اَخِی جَعْفَرٌ لَمْ اُبَایِعْ کَرْهاً»، «وَ لَکِنِّی بُلِیتُ بِرَجُلَیْنِ» از اعضای خانواده ما دو نفر آدم بودند که عرضهای نداشتند: یکی عقیل بود یکی عباس، اینها «حَدِیثِی عَهْدٍ بِالْاِسْلَام» بودند. «وَ لَکِنِّی بُلِیتُ بِرَجُلَیْنِ حَدِیثِی عَهْدٍ بِالْاِسْلَام»؛ «الْعَبَّاسِ وَ عَقِیلٍ»، اینها آن شهامت را نداشتند من با چه کسی بجنگم؟ با چه کسی بجنگم؟ آمدند ریختند دست مرا بستند و بردند. من اگر حال عادی بودم دستم باز بود که سقیفه را امضا نمیکردم.
حضرت فرمود این را در تمام خطبههای نماز جمعه بخوانید تا بدانید سقیفه چه بود، ما چه کار کردیم؟ آنها چه کار کردند؟ اگر فرصتی کردید این خطبه را بحث کنید، درس کنید، مقاله بنویسید، چندین جای حسّاس این خطبه مطالب عمیق و عقلی کلامی دارد.
بخشی از سخنان حضرت استاد در درس خارج تفسیر 28 فروردین 97
جمعه 7 اردیبهشت 1397 ساعت 19:45