بنابراین این نظیر بیع و اجاره و عقود و معاملات دیگر نیست که فقط امضای محض باشد؛ لذا فرمود: «اَلنِّکَاحُ سُنَّتِی»، «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد اَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه». همین امام (صلوات الله) فرمود: اگر ـ خدای ناکرده ـ خانهای که با طلاق ویران شده، این بافت فرسوده به آسانی ساخته نمیشود. «اَبْغَضُ الْحَلال الی اللَّه الطّلاق» همین است. این را مرحوم کلینی و سایر بزرگان نقل کردند که اگر ـ معاذالله ـ خانهای با طلاق ویران شده، این نظیر بافت فرسوده شهر نیست که شهرداری بعد از یک مدتی بسازد، این خانه به آسانی ساخته نمیشود؛ ( «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا اَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ اِنْفَاقُ قِیمَةِ اَیِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ اَحَبَّ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُعْمَرُ بِالنِّکَاحِ وَ مَا مِنْ شَیْءٍ اَبْغَضَ اِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَیْتٍ یُخْرَبُ فِی الْاِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ یَعْنِی الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَام) اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِنَّمَا وَکَّدَ فِی الطَّلَاقِ وَ کَرَّرَ الْقَوْلَ فِیهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».)او همیشه افسرده است. آن پدر و مادر داغدیده هر وقت این بچه را نگاه میکنند، هر وقت آن دختر را نگاه میکنند، هر وقت این پسر را نگاه میکنند، نمیدانند به آن پدر و مادر چه گذشته؟! اینها میگویند ما از هم جدا شدیم، دیگر نمیفهمند که این یک غده بدخیمی است، یعنی چه که جدا شدی؟! چرا طلاق پیدا شد؟ برای اینکه ازدواج بود نه نکاح! «فَقَد اَحْرَزَ نِصْفَ دِینِه» نبود، ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾ نبود، ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها﴾ نبود. آن اقدمین که میگفتند «علی کتاب الله و سنة رسوله»، عناصر محوری آن این معارف بود. سخن از اینکه مهر این مقدار باشد یا نبود، حکم فقهی نبود. سخن از بحثهای قرآنی بود که نحله باشد، این مهر مثل زنبور عسل که نحل نام اوست عسل میدهد، زندگی عسل بدهد: «وَ یَذُوقَ عُسَیْلَتَهَا وَ تَذُوقَ عُسَیْلَتَه» که در روایات ماست. اینکه میگویند «ماه عسل، ماه عسل» از همین جا در آمد. این در روایات ماست که زن «وَ تَذُوقَ عُسَیْلَتَه»، مرد «وَ یَذُوقَ عُسَیْلَتَهَا»؛ این میشود «علی سنة رسول الله»، این میشود: «اَلنِّکَاحُ سُنَّتِی». حالا اگر کسی به این معارف آشنا بود گفت: «انکحت علی کتاب الله و سنة نبیه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)»، «طوبی له و حسن مآب»! اگر این مهر را هیچ نمیدانستند فقط یک چیزی شنیدند، این تبدیل میشود به «مهر المثل». اینطور نیست که حالا آدم بتواند تعبداً بگوید حتماً پانصد درهم است. مرحوم محقق و سایر بزرگان (رضوان الله علیهم) که میفرمایند این به همان پانصد درهم میشود، این برای آن است که یا در ذهن اینها همین پانصد درهم بود، یا عرف آن روز طوری بود که منصرف میشد به همین پانصد درهم، یا اگر با «مهر المثل» تفاوتی داشت آن تفاوت مغتفر بود؛ «احد فروع ثلاثه» قابل قبول است. اگر هیچ کدام از آنها نباشد، مگر تعبدپذیر است که ما بگوییم تعبداً شما «مهر المسمّی» باید بدهید! آن هم به منزله «مهر المسمّی» باشد که جمیع احکام «مهر المسمّی» است. حالا اگر شد روایت آن را ـ انشاءالله ـ جلسه آینده بخوانیم.
بخشی از سخنان حضرت استاد دردرس خارج فقه 11 دی ماه97
پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت 15:49