به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی
به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی

پیام حضرت استاد به مناسبت یک هزار و چهارصدمین سال شهادت امیرالمومنین(علیه السلام)

  
 بسم الله الرحمن الرحیم و ایّاه نستعین

چهل نَم از یک یَم

هزار و چهارصد سال قبل امامی ملکوتی به نام امیر مؤمنان حضرت علی بن ابی‌طالب علیه افضل صلوات المصلین شهیدانه به لقای پروردگار نائل آمد که هویت معصومانه آن امام همام، نه متزمّن بود و نه متمکّن، لذا هماره مظهر معبود خود خواهد بود، هرچند گوینده: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی‏»[1] غریمی است که حق او ادا نخواهد شد؛ لیکن نمی از یم چشیدن، دمی مغتنم برای تشنگان کوثر ولایت است.

یکم. «لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْعُقُولُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»[2]؛ خدا را فقط با قلبِ متحقق به ایمان می‌توان شناخت نه با حسّ بصر.

دوم. «لَمَّا رَأَیْتُهُ قَدِ اخْتَارَ لِی دِینَ مَلَائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِهَذَا لَیْسَ یَنْسَانِی فَأَحْبَبْتُ لِقَاءَهُ»[3]؛ وقتی که دیدم خدا دین فرشته‌ها و پیامبران را برای من اختیار نمود، دانستم مرا فراموش نمی‌کند، لذا دوستدار دیدار او شدم.

سوم. «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[4]، «سَلُونِی عَمَّا شِئْتُم‏»،[5] «سَلُونِی فَإِن‏ عِنْدِی عِلْمَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین»[6]‏، «فَاسْأَلُونِی عَمَّا یَکُونُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ عَمَّا کَانَ عَلَى عَهْدِ کُلِّ نَبِیٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ»[7]، «وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِیعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْت‏ ُ وَ لَکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِیَّ بِ رَسُولِ اللَّهِ 6»[8]؛

چهارم. حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) به منزلت نفس حضرت ختمی نبوت(صلی الله علیه و آله وسلم) است. آیه بِهال با عبارت ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم‏﴾[9] مؤید آن تنزیل و مصحّح: «إِنَّمَا أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْک‏»[10] خواهد بود.

پنجم. ولایت امیر مؤمنان(علیه السلام) مایهٴ کمال ایمان و اتمام نعمت الهی است: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏﴾.[11]

ششم. امیر مؤمنان(علیه السلام) با خوابیدن در بستر رسول گرامی(صلی الله علیه و آله وسلم) و نزول ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ﴾[12] به کمال ایثار باریافت.

هفتم. امیر مؤمنان با اطعام سهمی از افطار مختصر خود و اهل بیت(علیهم السلام) به اسیری که مشرکانه به قصد کشتن مسلمانان آمد و اسیر شد جریان حقوق بشر را رقم زد.

هشتم. امیر مؤمنان(علیه السلام) حق‌مدار بود، چنان‌که حق نیز علی(علیه السلام) محور بود: «یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَار»[13]؛ حق فعلی در مدار علی می‌گردد، هرچند علی(علیه السلام) از حق بالذات خلق شده است.

نهم. امیر مؤمنان(علیه السلام) قطب خلافت الهی بود: «إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى‏»[14].

دهم. امیر مؤمنان(علیه السلام) در اثر تنهایی و تقیّه، خلافت غیر خود را امضا کرد: «لَوْ کَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ کَرْها».[15]

یازدهم. در میدان جنگ با مرکب ساده جهاد می‌کرد و می‌گفت: «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ عَلَیَّ وَ لَا أَکِرُّ عَلَى مَنْ فَرَّ مِنِّی».[16]

دوازدهم. دربِ قلعه خیبر را کند و نیز بت بزرگ هُبَل را از بالای کعبه به تنهایی به زمین انداخت.

سیزدهم. بیت المال را هر از چندی جاروب می‌کرد و در آن نماز شکر اقامه می‌نمود که حقوق امت را ادا کردم.

چهاردهم. همانند حضرت ختمی نبوت در فتح مکه بعد از پیروزی در جبهه‌های حق علیه باطل اعلان عفو عمومی می‌کرد مگر در مورد خطر.

پانزدهم. در جنگ با یاغی اموی و باغی نفاق و طاغی کفر که قبلاً آب را به روی علویان بسته بودند، با سلطه بر آب اجازه بستن آن را نداد و فرمود: «کَفَی بِالسَّیْف‏».[17]

شانزدهم. اصحاب ادب، صحابهٴ فصاحت و ارباب بلاغت جملگی بر آن‌اند که: «کلامُ علیٍّ دُونَ کَلَامِ الْخَالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقینِ»‏.[18]

هفدهم. دشمنان سیاسی، نظامی و مانند آن را سرکوب می‌کرد؛ ولی بی‌آبرو نمی‌کرد؛ تنها دنیا را با سه طلاق از یک‌سو و پوشیدن جامه‌ای آن چنان و کفشی این چنین، بی‌آبرو کرد: «لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا»[19].

هجدهم. مقال اصلی و رسمی امیر مؤمنان(علیه السلام) پرهیز از بیراهه رفتن و راه دیگران را بستن بود: «لَوْ لَا التُّقَى لَکُنْتُ أَدْهَى الْعَرَب‏».[20]

نوزدهم. تحرّز جدّی از دو صفت در برابر مخالفان حق: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ»[21]. از وهن و دهن پرهیز داشتند.

بیستم. در صیانت بیت المال حریمی خاص داشت که هیچ کسی به آن حرم آشنا نبود. داغ کردن دست برادر خود عقیل در اثر درخواست نابجا بود.

بیست و یکم. فتنه‌شناسی از یک‌سو و کور کردن چشم آن از سوی دیگر از خصوصیت‌های آن حضرت بود: «أَنَا فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ»[22].

بیست و دوم. تثلیث طریق عبادت: 1. ترس از دوزخ؛ 2. طمع به بهشت؛ 3. صلاحیت ذاتی معبود و طریق محبت بدون ترس و طمع از ویژگی‌های امیر مؤمنان(علیه السلام) بود.

بیست و سوم. تبیین حقیقت مرگ و اینکه مردن، هجرت از جایی به جای دیگر است و انس وافر به مرگ داشتن، از ویژگی‌های آن حضرت بود.

بیست و چهارم. همگان می‌دانند من لحظه‌ای دستور خدا و پیامبر را رد نکردم و در هیچ امری نافرمانی ننمودم.[23]

بیست و پنجم. از شگفت‌آورترین رخداد روزگار این است: بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مردم مدینه را به یاری امیر مؤمنان(علیه السلام) دعوت کرد، مردم قیام نکردند، بعد از خلافت امیر مؤمنان(علیه السلام) زنی مردم را به کشتن آن حضرت(علیه السلام) دعوت کرد، قیام عمومی شروع شد ـ العجب ـ.

بیست و ششم. کلام امیر مؤمنان(علیه السلام) این است که سر مطهر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام رحلت روی سینه من بود و غسل و نماز آن حضرت را به عهده داشتم؛ فرشتگان کمک می‌کردند و از گوشم صدای صلوات آن‌ها قطع نمی‌شد.

بیست و هفتم. امیر مؤمنان(علیه السلام) دَرِ مدینه علم و دَرِ مدینه حکمت نبوی(صلی الله علیه و آله وسلم) و به فرموده حضرت ختمی نبوت (ص): «أَقْضَاکُمْ عَلِیٌّ‏»[24]، بود.

بیست و هشتم. اثر ذاتی عمل، مختص عامل است و اثر تَبَعی آن به غیر می‌رسد: قال(علیه السلام): «ما أحسَنت الی احدٍ»[25] فرفع الناس رؤوسهم تعجّباً فقال(علیه السلام): ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها﴾[26]، یعنی حرف لام مفید اختصاص است.

بیست و نهم. سرّ عدم استجابت دعا، اشتغال دل به غیر خداست: «لِأَنَّ قُلُوبَکُمْ خَانَتْ بِثَمَانِ خِصَال‏».[27]

سی‌ام. امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نامه‌ای برای شیعیان خود نوشت و مرقوم داشت: «فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: ﴿وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ﴾[28] وَ هُوَ اسْمٌ شَرَّفَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی الْکِتَابِ، وَ أَنْتُمْ شِیعَةُ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، کَمَا أَنَّ مِنْ شِیعَتِهِ إِبْرَاهِیم‏، اسْمٌ غَیْرُ مُخْتَصٍّ وَ أَمْرٌ غَیْرُ مُبْتَدَع‏».[29]

سی و یکم. خردمندْ زمان و زمانه‌شناس و مالک گفتار و نوشتار و ... است: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه».[30]

‏سی و دوم. «وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه‏»[31]. امیر سخن فرمانروای سکوت هم خواهد بود. کلام نمادی از فعل است؛ یعنی ما فرمانروایان قیام و قعود، اعتراض و اعراض، معارضه و متارکه و بالأخره تمام فعل و ترک ما تحت رهبری ملکوتی ما انجام می‌گیرد و معصومانه است.

سی و سوم. «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا».[32]

سی و چهارم. در پاسخ به سؤال: کَیفَ کانَ حُبُّکم لِلرَسُول(صلی الله علیه و آله و سلم)، فرمود: «کانَ وَ الله احبّ الینا مِن أموالِنا و أولادِنا وَ أمَّهاتِنا و آبائِنا و مِن الماء البارد علی الظمأ»[33].

سی و پنجم. یَا کُمَیْلُ نَحْنُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثَّقَلُ الْأَکْبَرُ وَ قَدْ أَسْمَعَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله وسلم) وَ قَدْ جَمَعَهُمْ فَنَادَى فِیهِمْ ... أَنَّ الْقُرْآنَ الثَّقَلُ الْأَکْبَرُ وَ أَنَّ وَصِیِّی هَذَا وَ ابنای وَ مَنْ خَلَفَهُمْ مِنْ أَصْلَابِهِمْ حَامِلًا وَصَایَاهُمْ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ ... یَا کُمَیْلُ فَإِذَا کُنَّا کَذَلِکَ فَعَلَامَ تَقَدَّمَنَا مَنْ تَقَدَّم.[34]

سی و ششم. «أُقْسِمُ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)  یَقُولُ لِی قَبْلَ وَفَاتِهِ بِسَاعَةٍ مِرَاراً ثَلَاثاً یَا أَبَا الْحَسَنِ أَدِّ [أداء] الْأَمَانَةَ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ فِیمَا جَلَّ وَ قَلَّ حَتَّى الْخَیْطِ وَ الْمِخْیَط»[35].

سی و هفتم. فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾- قَالَ هُوَ الرَّجُلُ الَّذِی یَقْضِی لِأَخِیهِ الْحَاجَةَ- ثُمَّ یَقْبَلُ هَدِیَّتَهُ[36]. نه محتاج هدیه دهد و نه قاضی حاجت هدیه را قبول کند.

سی و هشتم. اهل برزخ از زمان می‌گذرند: «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ عَلَیْهِمْ سَرْمَداً».[37]

سی و نهم. «قَوَاعِدُ الْإِسْلَامِ سَبْعَةٌ: فَأَوَّلُهَا الْعَقْلُ وَ عَلَیْهِ بُنِیَ الصَّبْرُ وَ الثَّانِی صَوْنُ الْعِرْضِ وَ صِدْقُ اللَّهْجَةِ وَ الثَّالِثَةُ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ عَلَى جِهَتِهِ وَ الرَّابِعَةُ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ الْخَامِسَةُ حَقُّ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله وسلم)  وَ مَعْرِفَةُ وَلَایَتِهِمْ وَ السَّادِسَةُ حَقُّ الْإِخْوَانِ وَ الْمُحَامَاةُ عَلَیْهِمْ وَ السَّابِعَةُ مُجَاوَرَةُ النَّاسِ بِالْحُسْنَى‏».[38]

چهلم. هاتف غیب در رثای علی بن ابی‌طالب، امیر مؤمنان(علیه السلام) اعلان داشت: «الا تهدمت ارکان الهدی و انفصمت العروة الوثقی قتل علیّ المرتضی (علیه‌السلام)».

اللهم تقبّل منّا و بلّغ ثواب ذلک إلی من هو عِدل القرآن و هم أهل بیت الوحی (علیهم‌السلام) و انصر الإسلام و أهله.
بیستم رمضان المبارک 1440

جوادی آملی

[1]. نهج البلاغه، خطبه 189: «اى مردم پیش از آن که مرا نیابید، آنچه مى‏خواهید از من بپرسید».

[2]. الإحتجاج، ج 1، ص 209: «خداى متعال با چشم ظاهر دیده نمى‏شود، بلکه نور عقل با حقایق ایمان مى‏تواند او را مشاهده کند».

[3]. التوحید، صدوق، ص 288: «چون او را دیدم که دین فرشتگان و رسولان و پیغمبران خود را از برایم برگزیده دانستم که آنکه مرا باین برگزیدگى اکرام و نوازش فرموده چنان نیست که مرا فراموش کند و به این جهت لقاى او را دوست داشتم».

[4]. نهج البلاغه، خطبه 189: «اى مردم پیش از آن که مرا نیابید، آنچه مى‏خواهید از من بپرسید».

[5]. بصائر الدرجات، ج 1، ص 12: «هر چه مى‏خواهید از من بپرسید».

[6]. الامالی، صدوق، ص 341: «از من بپرسید که علم اولین و آخرین نزد من است‏».

[7]. بصائر الدرجات، ج 1، ص 202. «از من بپرسید درباره آنچه تا قیامت پیش مى‏آید و از آنچه در دوره هر پیامبری رخ داده که خدا او را مبعوث کرده است».

[8]. نهج البلاغه، خطبه 175: «سوگند به خدا، اگر بخواهم مى‏توانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش، و از تمام شئون زندگى، آگاه سازم، امّا از آن مى‏ترسم که با اینگونه خبرها نسبت به رسول خدا6 کافر شوید».

[9]. آل‌عمران: 3 / 61: «ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود».

[10]. الکافی، ج 8، ص 228: «تو از من هستی و من از تو هستم».

[11] . مائده: 5 / 3: «امروز، دین شما را کامل ساختم و نعمت خود را بر شما تمام کردم».

[12]. بقره: 2 / 207: «برخی از مردم، جان خود را برای خشنودى خدا مى‏فروشند و خدا نسبت به بندگان مهربان است‏».

[13]. الفصول المختارة، ص 135: «حق مى‏گردد هر جا که علی (علیه السلام) مى‏گردد».

[14]. نهج البلاغه، خطبه 3: «او مى‏دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، همچون محور سنگ آسیاب است».

[15]. طرف من الأنباء و المناقب، ص 506: «اگر پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، عمویم حمزه و برادرم جعفر براى من مانده بودند، با ابو بکر از روى اکراه و اجبار بیعت نمی‌کردم‏».

[16] . الأمالی، صدوق، ص 170: «از هر که به من رو کند، نگریزم و به هر که از من گریزد، حمله نکنم».

[17]. المحاسن، ج 1، ص 103: «شمشیر کافی است».

[18]. ر.ک: من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 603؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 24: «کلام علیJ پایین‌تر از کلام آفریدگار و برتر از کلام آفریدگان است».

[19]. الأمالی، صدوق، ص 620: «این پیراهن خود را به‌اندازه‌ای وصله کردم تا از وصال خجالت کشیدم‏».

[20]. الکافی، ج 8، ص 24: «اگر تقوى نبود، من زیرک‏ترین فرد عرب بودم‏».

[21]. نهج البلاغه، خطبه 24: «در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهى و فساد غوطه‏ورند، یک لحظه مدارا و سستى نمى‏کنم‏».

[22]. الغارات، ج 1، ص 5: «من چشم فتنه را درآوردم».

[23] . تمام نهج البلاغه، ص249.

[24]. دعائم الإسلام، ج 1، ص 92: «برترین قاضی و داور شما، علی (علیه السلام) است».

[25]. تفسیر الصافی، ج 3، ص 178.

[26]. إسراء: 17 / 7: «اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى مى‏کنید و اگر بدى کنید، باز هم به خود مى‏کنید».

[27] . أعلام الدین فی صفات المؤمنین‏، ص 269: «چون دل‌های شما به هشت خصلت خیانت می‌کنند».

[28]. صافات: 37 / 83: «و از پیروان او ابراهیم بود».

[29] . کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 236: «خدای متعال می‌فرماید: ﴿ابراهیم از جمله پیروان مکتب نوح بود﴾ (صافات: 37 / 83) و (ابراهیم) نامى است که خداى تعالى در کتاب خود آن را نامى و شریف قرار داده است و شما از شیعیان حضرت محمّد6 هستید، همانگونه که او از شیعیان ابراهیم بود. شیعه نامى است غیر مختص و امرى غیر مبتدع کلمه‏اى نیست که به گروهى ویژه اطلاق شود و سابقه نداشته باشد».

[30]. الکافی، ج 2، ص 116: «بر خردمند است که زمان خود را بشناسد و به کار خود سرگرم باشد و زبانش را نگهدارد».

[31] . نهج البلاغه، خطبه 233: «ما امیران سخن هستیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده و شاخه‏هاى آن بر ما سایه افکنده است».

[32] . نهج البلاغه، حکمت 437: «عدالت: هر چیزى را در جاى خود مى‏نهد، در حالى که بخشش آن را از جاى خود خارج مى‏سازد. عدالت تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش گروه خاصّى را شامل است، پس عدالت شریف‏تر و برتر است».

[33] . تمام نهج البلاغه، ص593.

[34] . بشارة المصطفى لشیعة المرتضى‏، ص 29: «اى کمیل ما ثقل کوچکیم و قرآن ثقل بزرگ و رسول خدا6 به مردم رساند و آنان را گرد آورد، سپس فریاد زد ... قرآن ثقل اکبر است و همانا جانشین من این (على) و دو فرزندم از بعد ایشان از پشت‏شان حمل‏کننده سفارش‌هاى‌منند اینان ثقل اصغرند ... اى کمیل پس هر گاه مقام ما این باشد، پس چرا بر ما مقدم شد، کسى که مقدم شد.».

[35] . تحف العقول، ص 175: «سوگند مى‏خورم که از پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله ساعتى پیش از رحلتش شنیدم که سه بار به من فرمود: اى ابا الحسن! امانت را به نیکوکار و تبه‏کار بازده، چه بیش باشد و چه کم، حتى نخ و سوزنى (امانى) را».

[36] . صحیفة الامام رضا(علیه السلام)، ص 82: «درباره کلام خدای سبحان که می فرماید: ﴿مال حرام فراوان مى خورند﴾(مائده: 5 / 42) مراد کسى است که براى برادر دینى خود کارى انجام دهد و سپس هدیه او را بپذیرد ».

[37] . نهج البلاغه، خطبه 221: «هر کدام از شب و روز که در آن به سفر مرگ رفته باشند، همان برایشان همیشگی است».

[38]. تحف العقول، ص 196: «قواعد اسلام هفت شمارند: 1- خردمندى که بنیاد شکیبائى است 2- آبرومندى و راستگوئى 3- قرآن خواندن بجا و توجه 4- دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خدا 5- حق خاندان محمد (ص) و معرفت ولایت آنان 6- حق برادران و حمایت از آنان 7- خوش همسایگى با مردم».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد