ممکن نیست که کسی بیراهه برود و «مسلوب الحیثیه» نشود و زنده است. بنابراین ما حالا نه وقت میتوانیم تهیه کنیم، جز آرزو و امید کاری از دست ما برنمیآید، فقط این را آرزو داریم که حضرت ما را به عنوان شاگردی بپذیرد، کار را از ما نگیرد به دیگری ندهد؛ حالا اگر کار را از ما نگرفت به دیگری نداد و ما را به عنوان شاگردی قبول کرد و فرمود برو فلان شهر، فلان کشور پیام مرا برسان ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾، ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ﴾ باید مکتب آنها را بدانیم یا ندانیم؟ یک روحانی با عرضه بفهم فتح یک کشور را به عهده دارد.
همه ما شنیدیم وقتی فتح مکه شد وجود مبارک پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این بیان را ذکر کرد پسرعمویش جعفر از مهاجرت از حبشه آمده به مدینه؛ او بیش از ده سال در حبشه بود، میدانید تمام مردم مدینه تحت فشار یهودیهای کاخنشین بودند، پول دست آنها بود قدرت دست آنها بود جاسوسی دست آنها بود ستون پنجم دست آنها بود، چقدر رنج و غصه از همین یهودیهای مقتدر سرمایهدار مدینه میبردند؛ بعد از فتح خیبر خیلی راحت شدند. آن قدرت علوی (سلاماللهعلیه) هم بالاخره در را باز کرد.
در روز فتح خیبر جعفر (سلاماللهعلیه) از حبشه آمده بود مدینه خدمت حضرت. چند سال در حبشه بود، وجود مبارک پیغمبر چه فرمود؟ فرمود امروز من دو تا جشن دارم، نمیدانم به کدام یک از این دو خوشحال بشوم، به قدوم جعفر یا به فتح خیر؟[16] پسرعموی او از مسافرت آمده این کار فتح مکه را میکند؟ بفهم یعنی بفهم! یک روحانی بفهم، مبلّغ، معلم، آگاه، بیش از ده سال در حبشه بماند فرهنگ حبشی و حبشه را عوض بکند، تحت تاثیر قرار نگیرد تحت تاثیر قرار بدهد، آثار اسلام را در آنجا روشن کند، ارزش این بهاندازه فتح خیبر است پس چرا ما نباشیم چرا ما نباشیم؟ جعفر که امام نبود، پسرعموی حضرت بود این کار از ما برمیآید.
چرا اگر ما را فرستادند بگویند برو لندن برو فلان جا، حرف روز را نزنیم؟ شما سؤال کنید بیش از ده سال جعفر در آنجا بود چه کار میکرد؟ زودتر از جای دیگر، حبشه مسلمان شدند؛ از بس این عمیق حرف زد عالمانه حرف زد مبلّغانه حرف زد، فرهنگی فکر کرد. پس میشود آدم کاری بکند که پیغمبر اسلام بگوید ارزش دیدار او بهاندازه فتح خیبر است این کار است حالا آن مسئله بهشت و درجات بهشت سرجایش محفوظ است چرا ما این نباشیم؟ این را که نگفت مخصوص پسرعموی من است همه شما میتوانید این کار را بکنید اگر کسی از طرف رهبری و غیر رهبری رفته لندن رفته آلمان کار همین بزرگوار یعنی جعفر پسر ابیطالب این طور کار انجام بدهد شهید بهشتی هم آنجا بود دیگران هم بودند پس میشود درس خوب بخواند حرف خوب بفهمد خوب مطالب عقلی و جهانبینی اسلام را بفهمد جهانبینی آنها را بشناسد زبان آنها را بداند به زبان آنها، آنها را روشن کند تا روشنی چشم وجود مبارک ولیّ عصر بشود همان حرفی که وجود مبارک پیغمبر فرمود حضرت هم همان حرف را میزند دو تا حرف که ندارند.
غرض این است که این جمله نورانی که فرمود دو تا جشن من دارم نمیدانم به کدام یک از اینها خوشحالتر باشم برای یک آدم بفهم و یک روحانی بفهم است یک روحانی بروز است که بداند اگر رفته آلمان چه کند، اگر رفته فرانسه چه کند اگر رفته فلان کشور چه کند این هم پس میشود وگرنه ما اینجا تا جمکران فکر بکنیم دین جهانی بشود که نمیشود.
بخشی از درس خارج تفسیر 18 آبان98
جمعه 8 آذر 1398 ساعت 14:35