حضرت (سلاماللهعلیه) که ظهور کرد که ما انتظارش را میکشیم به ما گفت این قرآن را ببر در فلان منطقه غرب یا فلان منطقه شرق، ما هم باید قرآن را خوب بدانیم هم حرف کانت و دکارت وهایدگر و اینها را بدانیم که به زبان آنها حرف بزنیم.
ما اگر حداکثر فکر ما حرم تا جمکران باشد که دیگر نمیتوانیم شاگرد حضرت باشیم؛ حضرت آمد ما چه انتظاری داریم؟ به ما بگوید همین قم باش و درس و بحث را اداره کن یا دستور میفرمایند که برویم جایی تبلیغ کنیم؟ تبلیغ کنیم رفتیم حالا غرب گفتیم ما حرفهای کانت را نمیفهمیم مکتب دکارت را نمیفهمیم حرفهایهایدگر را نمیفهمیم برای چه چیزی به آنجا برویم؟
مارکس و انگلس دو نفر ضدّ دین بودند که الآن بیست برابر ما را در چین به بَند کشیدند. این چین با همه سوابق الآن یک میلیارد و هشتصد میلیون جمعیت دارد بیست برابر ما که دارای قرآن و عترت و علی و اولاد علی هستیم، اینها میگویند کمونیستی است. حالا ما چقدر باید ضعیف باشیم کمکار باشیم با داشتن این همه سرمایهها، دو نفر از غرب برخاستند و بیست برابر ما را به بَند کشیدند؛ این معلوم نمیشود که ما به وظیفه خودمان عمل نمیکنیم. قرآن ما خیال میکنیم که یک کتاب عادی است. میدانید گوشهای از این حرفها در کفایه مرحوم آخوند آمده به نام جبر و اختیار فرمود «قلم اینجا رسید و سر بشکست» از این مطالبی که سر نمیشکند در قرآن فراوان است قرآن کجا کفایه کجا! قرآن کجا مکاسب! کجا آدم خیال میکند قرآن خواندنی نیست! جان کَندن یعنی جان کَندن میخواهد. یک گوشهای از این مطالب در آنجا آمده و مرحوم آخوند آن فحل! فرمود «قلم اینجا رسید و سر بشکست»؛ یک جان کَندن میخواهد یک فهم بالغ میخواهد یک استعداد راقی میخواهد یک وقت فراوانی میخواهد تا انسان گوشهای از قرآن را درس بخواند الآن مهجور است. حالا واقعاً ما که آرزوی شبانهروزی ما این است که حضرت را زیارت کنیم حالا ـ انشاءالله ـ تشریف آوردند و فرمودند برو فلان شهر! اینکه همه ماموریتها را به ایران نمیدهند فلان کشور برو! ما که دو نفرشان یعنی این مارکس و انگلس توانستند یک میلیارد و هشتصد میلیون نفر را کمونیست کنند ما چه بگوییم، به حضرت چه عرض کنیم؟
بخشی از درس خارج تفسیر حضرت استاد 27 آذر 98
جمعه 6 دی 1398 ساعت 09:30