به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی
به یاد استاد

به یاد استاد

علامه ذوفنون حکیم متاله جوادی آملی

علم غیر دینی


قال الاستاذ:علم اگر علم باشد، نه وهم وخیال وفریضه محض، هرگز غیر اسلامی نمی شود .علمی که اوراق کتاب تکوین الهی را ورق می زند و پرده از اسرار و روموز آن بر می دارد به ناچار اسلامی و دینی است و معنا ندارد که آن را به دینی وغیر دینی و اسلامی وغیر اسلامی تقسیم کنیم........... ما هرگز فیزیک و شیمی غیر اسلامی نداریم. علم اگر علم است نمی تواند غیر اسلامی باشد، زیرا علم صائب تفسیر خلقت و فعل الهی است وتبیین کار خدا حتماً اسلامی است، گرچه فهمنده این حقیقت را در نیابد و خلقت خدا را طبیعت بپندارد. اساساً اگر منطق قارونی را کنار بگذاریم متوجه می شویم که علم از آن رو که علم است ، الهام الهی است واز جانب او افضه می شود: (عَلَّمَ الانسانَ ما لَم یَعلَم) سوره علق آیه5 کار بشر فراهم کردن شرایط و اعداد برای حصول این تعلیم و افاضه است. علم افاضه وتعلیم الهی است. گرچه عالم ممکن است ملحد وسکولار باشد؛ اما علم ، سکولار وغیر الهی نیست.   

انسان در نگاه وحی


قال الاستاذ:در نگاه وحی ، انسان آن موجود زنده ای است  که متالّهانه به سر می برد وحیات و زندگی او در تالّهش خلاصه می شود وتالّه یعنی اینکه انسان در عقاید ، اخلاق ، فقه ، حقوق وسایر شئون خود موحدانه بیندیشد و موحدانه عمل کند ، پس شخص غیر متالّه زنده نیست و از  حقیقت حیات انسانی بهره ندارد. بر پایه (لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیّاً وَیَحقَ القولُ عَلی الکافِرین) {سوره یس70} قرآن تنها در انسان های زنده اثر می کند ، وگرنه کافران - که مرده اند – مشمول قهر خداوندند. کافران از آنجا که فاقد تاله اند، از قرآن بهره ندارند ، در نتیجه حیات انسانی نیز ندارند.  

شیطان اسیر

در جنگ عقل ونفس، راه پیروزی عقل بر نفس «فکر»، «ذکر»و «شکر»و راه پیروزی نفس بر عقل «مکر»،«ذهول»و«کفران نعمت است» و شیوه تهاجم نفس بر عقل این است که ابتدا وی را وسوسه می کند: {(ولقد خلقنا الانسان ونعلم ما توسوس به نفسه)سوره ق آیه16} وسپس باطل را آراسته، در چشم انسان زیبا جلوه می دهد:{(بل سولت لکم انفسکم امرا)سوره یوسف آیات 18و83} تا آن جا که انسان فریفته نفس، سیئات خو را حسنات می پندارد:{(وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا)سوره کهف آیه 104}.

در جنگ درون که راه «فرار»و«سازش» بسته است،  نتیجه درگیری و جهاد اکبر، یا پیروزی است یا اسارت یا شهادت، واز این رو نتیجه جهاد اکبر دراولیای خدا پیروزی عقل است؛ ودر کافران، منافقان ومومنان فاسق، اسارت عقل؛ ودر مومنان متوسط عادل ، شهادت عقل؛  یعنی، انسان مومن متوسط تا آخر عمر در معرکه جهاد اکبر بین زد وخورد به سر می برد، نه اسیر می شود ونه امیر ودر همین حال می میرد.  چنین مرگی در جهاد اکبر که نه به نحو اسارت است ونه به نحو امارت، به نحو شهادت خواهد بود، وشاید برخی از تعبیر های روایی که مرگ مومن در بستر را شهادت می داند ناظر به همین معنا باشد. منهال قصاب به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: برای من دعا کنید تا خداوند شهادت را روزی من کند. امام صادق (علیه السلام) فرمود:«ان المومن شهید»، آنگاه آیه{(والذین آمنوا بالله ورسله اولئک هم الصدیقون  والشهداء عند ربهم) سوره حدید آیه 19}را تلاوت فرمود. غنیمت جنگ بیرونی وظاهری، سلاح ومال است و غنیمت جنگ درونی وباطنی برای رزمنده پیروز، اسارات شیطان وابزار اغوای او، یعنی نفس اماره است  وشیطان اسیر عقل، دیگر توان اغوا ندارد.   

گریه حکمت الهی را دگرگون نمی کند.

قال الاستاذ:


خدای سبحان هر چه را خود اراده کند، بی تردید حکم می کند:( ان الله یحکم ما یرید) شاید پرسیده شود اگر چنین است دعا چه نقشی در نظام هستی دارد.  پاسخ این سوال با توجه به چند نکته روشن می شود:

یکم : شکی نیست که دعا، نماز، روزه، زیارت، توسل ومانند آن ، وسیله اند وما نیز مامور به استعانت از وسیله هستیم:{ (یا ایها الذین آمنوا اتقو الله وابتغوا الیه الوسیله)مائده 35 ؛(واستعینوا بالصبر والصلوه)بقره45}، بنابراین، دعا از وسائل مورد اراده پروردگار واز اموری است که به حکم خداوند سامان میپذیرد.  

دوم: خدای حکیم بر اساس حکمت ومصلحت نظام هستی ، جهان را اداره ودر خواست ها را اجابت می کند.

سوم: دعا به معنای به هم ریختن نظام آفرینش نیست ، بلکه مساعد با شرایط واصول کلی است .

چهارم: یکی از اصول کلی دعا ،  هماهنگی آن با حکمت ومصلحت الهی است.

 پنجم: گریه، انابه یا هر وسیله دیگر ،حکمت الهی را دگرگون نمی کند: یا من لا تبدل حکمته الوسائل(صحیفه سجادیه دعای 13). 

بنابراین اگر درخواست وانابه با اصول کلی نظام هماهنگ نباشد- مثلا برای قطع رحم یا تقاضایی حرام انجام گیرد- برآورده نمی شود.  

قند و گلابی تلخ


نصیحت پذیری وحق گرایی ، نشانه انتخاب راه درست وحق مداری است .اگر نصیحت پذیری یا حتی شنیدن نصیحت برای ما دشوار باشد و به ذائقه ما تلخ آید ، نشانه آن است که بیماریم؛چنانکه اگر از میوه یا غذای شیرین احساس تلخی کردیم ، باید بدانیم که بیمار هستیم. ضرب المثل«حق تلخ است»،در حقیقت پیام بیماران است؛ نه پیام تندرستان! تندرستان حق را شیرین می دانند. اگر کسی بگوید قند یا گلابی شاداب تلخ است، از حال خودش حرف زده ، نه از حال قند وگلابی.  وبدین معناست که من بیمارم. آماس که نوعی بیماری است ، غیر از فربهی است. گاهی انسان ترقی کاذب را که آماس است ، فربهی ورشد اجتماعی یا اقتصادی تلقی می کند، در حالی که معیار رشد، حق پذیری است.     

همت ضعیف

انسان نباید فروهمت باشد وفقط به این بیندیشد که جهنم نرود، چون خدا در قیامت بسیاری از افراد را به دوزخ نمی برد؛ مانند دیوانگان وکودکان وکافران مستضعف که حجت الهی به آنان نرسیده است :   

      

     (الا المستضعفین من الرجال والنساء والولدان لا یستطیعون حیله ولا یهتدون سبیلا نساءآیه98)     


نسوختن ، جهنمی نشدن وقرار گرفتن در ردیف کودکان و کافران مستضعف هنر نیست؛ حتی به بهشتی شدن نیز نباید بسنده کرد وپیوسته برای رسیدن به درجات برتر بهشت باید کوشید، بدین جهت خدای حکیم مصداق روشن حسن فاعلی:(ممن اسلم وجهه لله) وحسن فعلی:(وهو محسن)را در پیروی آیین ابراهیمی می شمرد: (واتبع مله ابراهیم حنیفا)وآن حضرت نمونه بارز توحید عملی بود. 

چرا روزه ؟

امامان معصوم(‏سلام‏ الله‏ علیهم) به مخاطبان خود، گاهی فرموده‏ اند: روزه بگیرید تا درد گرسنگی مستمندان را درک کنید. این تعلیل، ویژه افرادِ بسیار ضعیف است. چرا باید از احوال مستمندان بی‏خبر بود تا در ماه مبارک رمضان، آن هم بر اثر احساس گرسنگی از آنان یاد شود! زمانی نیز می‏ فرمایند: روزه بگیرید تا در اثر فشار تشنگی و گرسنگی، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید. این تعلیل برای متوسطان است. چرا باید در ایام سال از قیامت غفلت کرد تا با فشار گرسنگی و تشنگی به یاد معاد افتاد!  گاهی نیز می‏فرمایند: روزه بگیرید تا فرشته‏خو شوید. انسان باارزش‏تر از آن است که برای خوردن و آشامیدن زندگی کند و اگر مطلق تصرفات گیاهی و حیوانی را ترک کند، فرشته‏ منش می‏ شود. در جهان طبیعت که برگ توت به کارگاه کرم ابریشم راه پیدا می‏کند و حریر و پرنیان می‏شود، انسان نیز می‏تواند فرشته و حتی برتر از فرشته‏ ها شود.        

دست خود را ببوسیم

گاهی انسان ، دست انبیاء واولیاء وگاهی دست خودش را می بوسد؛ انسان وقتی صدقه ای می دهد وکمکی به نیازمند می کند، شایسته است دست خود را ببوسد ؛ زیرا دست او به دست خدایی که دست ندارد رسیده است. کار پسندیده ای نیست که ما خم شویم ودست این یا آن را ببوسیم ، اما خیلی پسندیده است که در پیشگاه خدا خضوع وراز ونیاز کنیم ، اشک بریزیم، دست نیایش به سوی او دراز کنیم و آنگاه دست خود را ببوسیم . ما جلد ، اوراق وآیات قران را می بوسیم. اگر پوست یا کاغذ بر اثر ارتباط با کلمات وآیات لفظی قرآن، این گونه متبرک می شود ، چرا جان ما به معنای قرآن انس نگیرد تا متبرک شود؟آنگاه انسانی که می تواند به این کرامت واوج برسد ، چرا خود را به آن حضیض{گناه} بکشاند ودر پندار زندگی کند؟